درآمدی بر خداشناسی فلسفی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ابن رشد در پاسخ غزالى گفته است كه وى «قديم زمانى» را از «قديم ذاتى» تميز نداده است; دعوى حكما نفى زمانمندى عالم است، نه نفى وابستگى آن. گويا در نظر غزالى «پديد آمدن» فقط در بستر زمان معنا دارد (ظاهراً متاثر از ساخت زبانى فعل كه به نحوى متضمن معناى صيرورت و زمان است) غافل از اينكه معناى پيدايش اعم از پديدارهاى زمانى است، و حتى عالم عقول و خود مادة المواد (هيولى) را هم شامل مى شود. بايد دانست كه بى نيازى از زمان به معناى بى نيازى از علّت نيست. آنچه نامعقول مى نمايد پذيرش قدمت ذاتى، يعنى استغنا و بى نيازى از علّت براى عالم ممكنات است، كه البته با جست و جوى علّت براى آن ناسازگار خواهد بود. راه حكيمان مسلمان، به اعتقاد ابن رشد، معقول ترين راه است. زيرا از طرفى فيض الهى را دائمى و غيرمحدود به زمان دانسته و از ره گذر آن وصف جود و بخشندگى را براى خداوند نامحدود مى دانند، و از طرفى تمام عالم هستى را وابسته به ذات بارى تفسير مى كنند.(95) شگفت آنكه غزالى، على رغم تأكيد و تصريح فارابى و ابن سينا بر اينكه قديم بودن زمانى عالم، موجب استغناى آن از علّت نمى شود، غفلت كرده است.(96) سنّت فلسفى اسلامى، در پاسخ به غزالى و هم فكران او بحث معيار نيازمندى به علّت را طرح و تدوين كرده است. خطاى غزالى در آن بود كه گمان مى كرد ملاك نياز به علت، حدوث زمانى اشياست و اگر شىء، حادث نباشد، محتاج به علّت نيست و نشان دادن علّت براى آن ارتكاب تناقض است. در حالى كه سرّ نياز به علّت، امكان آن (نزد حكيمان مشاى مسلمان) و فقر وجودى آن (نزد ملاصدرا و تابعان او) است. و اين امكان يا فقر وجودى همواره با ممكن است; چه ممكن زمانمند باشد (حادث) و چه بى زمان(قديم).(97) اين اشكال كه از طريق امكان و بدون توجّه به حدوث اشيا نمى توان بر وجود خدا استدلال كرد، اساس برهان ابن سينا را هدف قرار داده است.