خنده شهيد - خاطرات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خنده شهيد

ايام نوروزى خدا توفيق داد در جبهه بودم، خاطره زيبائى را درباره پدر دو شهيد شنيدم كه مىگفتند: وقتى پسر دوّمش را در قبر گذاشته اند، شهيد خنديده است.

تلفن كرده و به ملاقات او رفتيم او مىگفت: كه پسرم چهار سال در جبهه بود تا اينكه در عمليات والفجر 8 به شهادت رسيد، دوستانش از زمان شهادت تا سردخانه و قبل از دفن عكس هايى از او گرفته بودند (و او عكس ها را به ما نشان داد) و ادامه داد: وقتى شهيد را در قبر گذاشتيم، ديديم مىخندد اين هم عكسش!

مدّتى گذشت، وصيت نامه او را پيدا كرديم، نوشته بود، آرزو دارم وقتى مرا در قبر گذاشتند بخندم!

/ 266