به تو بودم! - خاطرات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به تو بودم!

در بازار كاشان ديوانه اى بود. وقت نماز وارد مسجد شد و با صداى بلند به مردم گفت: همه شما ديوانه هستيد. همه خنديدند. گفت: همه شما چه و چه هستيد. باز همه خنديدند. آنگاه آمد صف جلو و رو كرد به پيشنماز و گفت: آقا به تو بودم. بعد از صف اوّل شروع كرد و يكى يكى گفت: به تو بودم، به تو بودم، اين دفعه مردم عصبانى شده ديوانه را بغل كردند و از مسجد بيرون انداختند.

از اين ديوانه ياد گرفتم كه گاهى بايد گفت: به تو بودم و سخنرانى عمومى تاثير ندارد.

/ 266