يادداشت هايى كه نزديك دوسال زحمت كشيده بودم و به خيال خود پخته و پُر بار بود، خدمت مرحوم شهيد بهشتى براى مطالعه دادم. بعد از چندى كه رفتم بگيرم فرمود: «من دستم از اسلام پُر نيست» (چنين برداشت كردم كه مىگويد: من كه سالها زحمت كشيده ام، خيلى از اسلام درك نكرده ام، شما به اين نوشته ها مغرور نشويد). به سخنان امام قدّس سرّه كه گوش كردم، ديدم مىفرمايد: خدايا! نسيمى از اسلام به مغز و روح و زندگى ما برسان. گفتم: اوه، ما فكر مىكرديم خيلى از اسلام چيزى فهميده و درك كرده ايم، اينها چه مىگويند!آرى، كسى كه بانك مركزى را ديد، خورده پولهاى خود را به حساب نمى آورد.