خداوند به پدرم فرزندى عطا نكرده بود و سنّ او از چهل سال مىگذشت كه همسر دوّمى انتخاب كرد، بازهم بچه دار نشد. او به فرزندار شدن خود اميدوار بود و ماءيوس نبود تا اينكه خداوند سفر حجى را قسمت او كرد. ايشان در طواف و نماز به سايرين كمك مىكرد و از آنان مىخواست در كنار كعبه براى فرزنددار شدنش دعا كنند و آنان در كنار كعبه دعا مىكردند. مرحوم پدرم مىگفت: من همانجا از خداوند خواستم نسل من مبلّغ دين باشد. به هر حال از سفر حج كه برگشت، خداوند دوازده فرزند به او داد؛ يك فرزند از همسر اوّل و يازده فرزند از مادرم كه همسر دوّم او بود.با لطف الهى در سن چهارده سالگى به حوزه علميه رفتم، يك سال در كاشان، هفده سال در قم، يك سال در نجف و يك سال نيز در حوزه مشهد بودم و پس از پيروزى انقلاب در سال 57 مقيم تهران شدم.توفيقاتم را از خداوند مىدانم كه پس از اشك پدرم در كنار كعبه و دعاى مردم نصيب من فرموده است، همان گونه كه نشر سخنانم از صدا وسيما را مرهون رهبرى امام خمينى قدّس سرّه و خون شهدا و تلاش و پيگيرى علامه بزرگوار شهيد مطهرى مىدانم و تمام نواقص و ضعف ها را از خود دانسته و از خداوند طلب مغفرت نموده و از مردم عزيز معذرت مىخواهم.