بى سواد حكيم - خاطرات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بى سواد حكيم

يكى از دوستان روحانى مىگفت: با اتوبوس در حال مسافرت بودم، افكار گوناگون به من هجوم آورده بود، با حالتى خاص اين شعر را زمزمه كردم:




  • الهى جسم و جانم خسته گشته
    دَرِ رحمت به رويم بسته گشته



  • دَرِ رحمت به رويم بسته گشته
    دَرِ رحمت به رويم بسته گشته



فرد به ظاهر بى سوادى كه در كنارم نشسته بود رو كرد به من وگفت: جسم وجانت خسته شده برو بخواب، ضمناً درِ رحمت هم بر كسى بسته نيست. از حرف خود خجالت كشيدم.

/ 266