خنده پدرم - خاطرات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خنده پدرم

روزهاى اوّل ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم و خانه اى اجاره كرديم. يك اطاق 12 مترى داشتيم، ولى يك فرش 6 مترى. پدرم آمد به منزل ما احوال پرسى، گفتم: اگر ما يك فرش 12 مترى مىداشتيم و اين اطاق فرش مىشد زندگى ما كامل مىشد. پدرم خنديد! گفتم: چرا مىخنديد؟ گفت: من 80 سال است مىدوم زندگى ام كامل نشده، خوشا به حال تو كه با يك فرش زندگى ات كامل مىشود.

/ 266