روابط يا ضوابط - خاطرات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روابط يا ضوابط

در مسافرتم به شهرى، در خوابگاه عمومى خوابيده بودم. هنگام سحر بيدارباش زدند و مردم را بيدار كردند. پتو را به سرم كشيدم. يكنفر آمد بالاى سر من و گفت: آقا بيدار شو! گفتم: من جزو كادر اينجا نيستم، من مهمان هستم گفت: هركى مىخواهى باش، بيدار شو. گفتم: ديشب دير خوابيده ام، خسته هستم، اجازه بدهيد نيم ساعت بخوابم. گفت: نمى شود.

پتو را كنار زدم تا نگاهش به عمامه ام افتاد، گفت: آقاى قرائتى شما هستيد؟! خيلى ببخشيد! عذر مىخواهم!

گفتم: زنده باد روابط، مرگ بر ضوابط. چرا فرق مىگذارى! اگر ضابطه چنين است، روابط را حاكم نكن.

/ 266