يادم نمى رود در كودكى وقتى معلّم سركلاس مىآمد، مشق ها را چنان خط مىزد كه گاهى كاغذ پاره مىشد و ما همين طور مات و مبهوت نگاه مىكرديم كه آقا! ما تا نصف شب مشق نوشتيه ام و شما اصلاً نگاه نكردى كه من چه نوشته ام آن قدر معلّم ما بداخلاق بود كه اگر يك روز لبخند مىزد تعجّب مىكرديم.