1- نعمتهاى خداوند در آفرينش اسباب ادراك‏ - راه روشن جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راه روشن - جلد 7

ملا محسن فیض کاشانی؛ مترجم: سیدمحمد صادق عارف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قدرت و سپس اسباب مأكول را بر سبيل اشاره نه به تفصيل ذكر كنيم.

1- نعمتهاى خداوند در آفرينش اسباب ادراك‏

بدان پروردگار متعال روييدنيها را آفريد و آنها از حيث وجود از سنگ و كلوخ و آهن و مس و ديگر فلزّات كه نمى‏رويند و تغذيه نمى‏كنند كاملترند، چه در گياه نيرويى آفريده شده كه از طريق ريشه و رگهايى كه در زمين دارد غذا را جذب مى‏كند، و رگها آلات تغذيه گياهانند كه غذا را به خود مى‏كشند و به صورت رگهاى باريك در هر برگى ديده مى‏شوند. سپس ريشه گياه بتدريج قوى مى‏شود و پس از آن منشعب مى‏گردد و پيوسته باريك مى‏شود و شاخه مى‏زند تا به رگهاى مويينى منتهى مى‏گردد كه در تمام برگهاى گياه گسترده شده تا جايى كه از چشم ناپديد مى‏شوند، جز اين كه گياه با داشتن اين كمال ناقص است، چه اگر غذايى را كه به سوى او سوق داده مى‏شود و به ريشه او مى‏رسد نيابد خشك مى‏شود و نمى‏تواند از جاى ديگر غذايى طلب كند، زيرا طلب مستلزم شناخت مطلوب و رفتن نزد اوست و گياهان اين توانايى را ندارند.

از جمله نعمتهاى خدا بر بشر اين است كه در او آلت احساس و آلت حركت براى به دست آوردن غذا آفريده است. پس بايد به ترتيبات حكمت خداوند در آفرينش حواسّ پنجگانه كه آلت ادراكند بنگرى:

اوّل آنها حسّ لامسه است و اين حسّ در تو آفريده شده است تا اگر آتشى سوزنده و يا شمشيرى برّنده به تو رسد دريابى و از آن بگريزى، و اين نخستين حسّى است كه در حيوانات آفريده شده است و گمان نمى‏رود حيوانى بدون اين حسّ وجود داشته باشد، چه اگر اين حسّ در او نباشد حيوان نيست. پست‏ترين درجات اين حسّ آن است كه اگر چيزى به بدن بچسبد يا او را مسّ كند دريابد، و احساس چيزى كه دور از اوست طبعا احساسى كاملتر است. اين حسّ در هر حيوانى حتّى كرمى كه در درون خاك زندگى مى‏كند موجود مى‏باشد، چه اگر سوزنى در بدن فرو كنند خود را براى فرار جمع مى‏كند بر خلاف گياه كه آن را مى‏برند و حسّ نمى‏كند جز اين كه هرگاه در تو تنها همين حسّ آفريده شده بود مانند كرم وجودى ناقص بودى و قادر نبودى كه غذا را از جاى دور به دست آورى بلكه تنها آنچه بدنت را لمس مى‏كرد و حسّ مى‏كردى آن را به خود جذب مى‏كردى. از اين رو به حسّ ديگرى نياز داشتى كه آنچه را از تو دور باشد درك كنى. لذا

/ 527