مقصود ما از آن حالتى است كه آن را زهد مىنامند و آن عبارت از انصراف رغبت از چيزى به سوى چيز ديگرى است كه بهتر از آن باشد. هر كس از طريق معاوضه يا خريد و فروش و جز اينها از چيزى به چيز ديگر عدول كند، اين كار به سبب انصراف رغبت او از چيزى و گرايش او به چيز ديگر است. حالت چنين كسى را نسبت به چيزى كه از آن عدول كرده زهد مىگويند و نسبت به آنچه گرايش به آن يافته است رغبت يا محبّت مىنامند.بنابراين حالت زهد مقتضى آن است كه از چيزى منصرف و به چيزى كه بهتر از آن است راغب باشد و نيز شرط است كه آنچه از آن انصراف حاصل شده از جهتى مطلوب و مورد رغبت باشد، چه كسى كه از چيزى روى گرداند كه ذاتا مطلوب نيست زاهد گفته نمىشود. فى المثل آن كه خاك و سنگ و حشرات را ترك كند زاهد ناميده نمىشود، ليكن ترك كننده درهم و دينار را زاهد مىگويند، چه خاك و سنگ مورد رغبت نيست.همچنين در آنچه رغبت پيدا كرده شرط است كه در نظر او بهتر از چيزى باشد كه از آن منصرف شده است تا رغبت او غلبه يافته باشد. مثلا فروشنده زمانى به فروش كالاى خود اقدام مىكند كه از نظر او چيزى كه خريده بهتر از چيزى باشد كه فروخته است. از اين رو حالت او نسبت به آنچه فروخته زهد است و نسبت به عوض آن رغبت و محبّت مىباشد. لذا خداوند متعال فرموده است: وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ من الزَّاهِدِينَ. معناى آن اين است كه او را فروختند- شراء كه به معناى خريدن است به معناى فروختن نيز مىآيد- و برادران يوسف (عليه السلام) را نسبت به او به زهد توصيف كرده است، چه آنها طمع داشتند كه پدرشان كاملا روى به آنها داشته باشد، و اين در نظر آنها از يوسف محبوبتر بود لذا او را به طمع اين عوض به معرض فروش گذاشتند. بنابراين هر كس دنيا را در برابر آخرت بفروشد به دنيا زاهد است و آن كه آخرت را در برابر دنيا به فروش رساند نيز زاهد است ليكن نسبت به آخرت. امّا عادت بر اين جارى است كه واژه زهد را بر كسى اطلاق مىكنند كه در دنيا زهد ورزد چنان كه واژه الحاد را به كسى تخصيص دادهاند كه بخصوص به باطل گرايش داشته باشد اگر چه از نظر لغت به معناى مطلق ميل است.چون زهد بطور كلّى رو گردانيدن از محبوب است تحقّق آن تنها با عدول به چيزى كه