آيه: 79 فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ
ترجمه:
پس ما آن (حكم حق ّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگي و دانش داديم ، و كوهها را رام داود ساختيم (بطوري كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح مي گفتند، و ما انجام دهنده ي اين كارها بوديم .نکته ها
آنچه از روايات و تفاسير، پيرامون ماجراي مطرح در اين آيه بدست مي آيد اين است كه : گوسفنداني شبانه وارد تاكستان شخصي مي شوند و آن را ضايع و خراب مي كنند، صاحب درختان انگور، شكايت به نزد داود (ع) مي برد، و حضرت براي جبران خسارت ، حكم به تحويل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مي كند، امّا فرزند ايشان ، سليمان ، راه حل ّ ديگري به پدر پيشنهاد مي دهد و آن اينكه گوسفندان در اختيار شاكي قرار گيرد تا او از منافع آنها استفاده كند و باغ به صاحب گوسفندان تحويل گردد تا او به ترميم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت ، هر يك مال اصلي خود را باز پس گيرند. (732) بديهي است كه هر دو پيامبر بدنبال راهي براي جبران خسارت بودند، ليكن پدر (داود (ع)) آن را در تحويل گوسفندان مي دانست ولي فرزند (سليمان (ع)) مي خواست به وسيله منافع گوسفندان آن را تدارك كند.خداوند مي فرمايد: اگر چه ما به هر دو، علم و حكمت عطا كرديم ، ولي در اين مورد داوري سليمان بهتر بود.در حديثي آمده است كه هرگاه داود (ع) به خواندن كتاب آسماني ((زبور)) مشغول مي شد، كوه و سنگ و پرنده اي نبود مگر اينكه با شنيدن صداي داود (ع) با او همنوا مي گرديد. (733)پيام ها:
1- بايد احترام پدر، حتّي در ترتيب ذكر نام او با فرزند رعايت شود. (داود و سليمان )2- قضاوت ، يكي از شئون انبيا است . (اذ يحكمان )3- انبيا مراجع اصلي و واقعي حل اختلافات مردم هستند. (اذ يحكمان )4- جبران ضرر و زيان ، اختصاص به موارد عمد ندارد. (نفشت فيه غنم القوم )5- قاضي بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. (كنّا لحكمهم شاهدين )6- فهم و درك درست بدون عنايت الهي ميسور نيست . (فهّمناها)7- گاهي خداوند به فرزند خيري عطا مي كند كه به پدر نمي دهد. (فهّمناهاسليمان )8- تسبيح كوه ها، بازتاب صداي تسبيح كننده نيست ، بلكه خود يك تسبيح واقعي و حقيقي است . (مع داود يسبّحن )9- همه موجودات از جمله كوه ها و پرندگان بهره اي از شعور دارند و به تسبيح خداوند مشغولند. (يسبّحن )732-الفقيه ، ج 3، ص 57
733-تفاسير صافي و نورالثقلين