تقيّه در اسلام - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقيّه در اسلام

يكى از موضوعاتى كه در اسلام مطرح شده و عقل نيز بر لزوم آن، صحّه مى گذارد تقيه است; موضوعى كه انسان قطعاً با ملاحظه تمام جواب مصلحتى آن، به ضرورتش پى مى برد، ولى متأسفانه برخى به جهت عدم درك صحيح از مفهوم آن يا ضرورت اجتماعى اش، يا به جهت خصومت هاى مذهبى، معتقدان آن را مورد انواع اتهام ها و ناسزاها قرار داده اند; اينك برآنيم موضوع تقّيه را از كتاب و سنت، بررسى كرده و به اثبات برسانيم.


تقيّه در لغت

تقيه در لغت از ريشه «وقايه» به معناى حفظ چيزى از خطر و ضرر است. زبيدى در تاج العروس تقيه را به معناى بر حذر شدن و احتياط از ضرر معنا كرده است.

تقيه در اصطلاح

تقيه در اصطلاح شرعى عبارت است از: «اظهار كردن امرى بر خلاف حكم دين از طريق قول يا فعل به انگيزه حفظ جان يا مال يا شرف و آبروى خود يا ديگرى.»

[(1)1 . تاج العروس، ج 10، ص 396.

(2)2 . سيد محسن امين، نقض الوشيعه، ص 181.
]

سرخسى در المبسوط مى گويد: «التقية: أن يقي نفسه من العقوبة بما يظهره و ان كان يضمر خلافه;(1) تقيه آن است كه انسان جانش را با آنچه اظهار مى دارد حفظ كند، ولو خلاف آن را در دل خود نگاه مى دارد».

ابن حجر عسقلانى مى گويد: «التقيه: الحذر من اظهار ما فى النفس ـ من معتقد و غيره ـ للغير;(2) تقيه عبارت است از بر حذر كردن از اظهار آنچه در دل است ـ از اعتقاد و غير آن ـ براى غير».

رشيد رضا در تعريف تقيه مى گويد: «ما يقال أو يفعل مخالفاً للحقّ لأجل توقّي الضرر;(3) تقيه يعنى آنچه گفته مى شود يا انجام مى گيرد درحالى كه مخالف حقّ است به جهت حفظ خود از ضرر».

ادله مشروعيّت تقيه

الف) نصوص قرآنى:ـ خداوند مى فرمايد: {لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ في شَيْء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصيرُ;(4) «نبايد اهل ايمان مؤمنان را واگذاشته، از كافران دوست بگيرند، و هر كس چنين كند رابطه اش را با خدا بريده است، مگر براى برحذر بودن از شرّشان، و خدا شما را از عقاب خود مى ترساند، و بازگشت همه به سوى خدا خواهد بود.

سرخسى حنفى به اين آيه بر جواز تقيه استدلال كرده است(5) و نيز مراغى در تفسير اين آيه گفته است: «علماى اسلام از اين آيه جواز تقيه را استنباط كرده اند; يعنى اين كه انسان سخنى بگويد يا كارى انجام دهد كه برخلاف حقّ باشد، براى جلوگيرى از ضررى
[
1 . المبسوء ج 24، ص 45.

2 . فتح البارى، ج 12، ص 136.

3 . تفسير المنار، ج 3، ص 280.

4 . آل عمران (3) آيه 28.

5 . المبسوء ج 24، ص 45.
]

كه از دشمن به جان يا آبرو و شرف يا مال او وارد مى شود».

ـ خداوند متعال مى فرمايد: {مَنْ كَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِاْلإيمانِ وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ.

مفاد آيه كريمه اين است كه هر كس پس از ايمان آوردن با قصد و اختيار كفر را برگزيند و اظهار كفر كند، مشمول غضب و عذاب الهى خواهد شد، مگر كسانى كه مورد اكراه و اجبار واقع شوند، و با اين كه قلبشان سرشار از ايمان است، براى حفظ جان خويش اظهار كفر نمايند; چنين افرادى مشمول غضب و عذاب الهى نخواهند بود. و اين چيزى جز قاعده و قانون تقّيه نيست.

محدّثان و مفسرّان اسلامى نقل كرده اند كه اين آيه درباره عمار ياسر نازل شده است. وى و پدر و مادرش و عدّه اى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) مورد شكنجه و آزار مشركان واقع شدند. ياسر و سميه در اثر شكنجه ها به شهادت رسيدند، و عمار چيزى به زبان آورد كه مورد خواست مشركان بود، بدين جهت از شكنجه مشركان نجات يافت و جان خود را حفظ كرد. نسبت به عمل خود بيمناك گرديد و با چشمان اشكبار نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمد، و جريان را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بازگو كرد; پيامبر(صلى الله عليه وآله) درحالى كه او را نوازش مى كرد، فرمود: اگر بار ديگر نيز از تو چنين خواستند انجام بده. در اين هنگام آيه مورد بحث نازل گرديد.

ـ خداوند متعال مى فرمايد: {وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ...

فرد مؤمنى از آل فرعون به حضرت موسى(عليه السلام) ايمان آورده و با او رابطه پنهانى داشت. او حضرت موسى را از نقشه قتل وى توسط فرعونيان آگاه نمود، اما آن مرد مؤمن وى ايمان خود را از فرعونيان مكتوم مى داشت. پنهان داشتن ايمان جز به اين نبود كه اقوال و افعالى را اظهار نمايد كه با عقايد فرعونيان هماهنگ باشد. او اين كار را براى حفظ جان خود و هم براى كمك به حضرت موسى(عليه السلام) و حفظ جان او از خطر فرعونيان انجام مى داد. بنابراين او به اصل تقيّه عمل كرد، و قرآن كريم عمل او را با تكريم و ستايش ياد مى كند.

ـ پروردگار متعال مى فرمايد: {وَكَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْم قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْق مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا. إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعيدُوكُمْ في مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا

آيه فوق از جمله آياتى است كه در آن قصه اصحاب كهف آمده است. خداوند مى فرمايد: «باز ما آنان را از خواب برانگيختيم تا اينكه ميان خودشان صحبت و بحث از مقدار زمان خواب، پيش آمد، يكى پرسيد: چند مدت در غار درنگ كرديد؟ جواب دادند: يك روز تمام يا قسمتى از روز.

ديگر بار گفتند: خدا داناتر است كه چه مدت در غار بوده ايم. بارى شما درهم هايتان را به شهر بفرستيد تا مشاهده شود كه طعام كدام يك پاكيزه تر و حلال تر است تا از آن، روزى خود فراهم آريد، و بايد با دقت و ملاحظه برويد، به طورى كه هيچ كس شما را نشناسد، زيرا به طور حتم اگر بر شما آگاهى و ظفر يابند شما را سنگسار خواهند كرد يا به آيين خودشان بر مى گردانند، و هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد».

از اين آيات به خوبى مسئله كتمان و تقّيه در امر دين استفاده مى شود.(7) اگرچه آيات مربوط به تقيه مسلمان از كافر مى باشد، با اين حال به حكم اين كه مورد مخصّص نيست، و ملاك عموميّت دارد، اين آيات تقيه، از مسلمانان را نيز شامل مى شوند. فخررازى در تفسير آيه نخست (آل عمران، آيه 28) مى گويد: «ظاهر آيه بر اين دلالت مى كند كه تقّيه مربوط به كافر است، ولى مذهب امام شافعى اين است كه هرگاه حالتى كه اگر در كفّارپيش آيد، تقّيه جايز است، در مورد مسلمانان هم تحقّق يابد، تقيه در آن حالت جايز خواهد بود...».

مراغى نيز در تفسير آيه دوّم (نحل، آيه 106) مى گويد: «مدارا كردن با كافران، ستمگران و فاسقان، مشمول حكم تقيه است; به اين كه انسان با آنان به نرمى سخن بگويد، و از مال خود به آنان ببخشد، يا با تبسّم و خوش رويى با آنها برخورد كند، تا از تعرّض آنان نسبت به عرض و آبروى خود در امان باشد».

ـ آياتى كه به اطلاقش دلالت بر موضوع تقيه نيز دارد، مثل:الف) آيه نفى حرج: خداوند مى فرمايد: {ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج;«خداوند براى شما در دين تكليف حرجى قرار نداده است».

ب) آيه اضطرار: خداوند مى فرمايد: {وَما لَكُمْ أَلاّ تَأْكُلُوا مِمّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ;(11) «چرا از آنچه نام خدا بر آن ذكر شده نمى خوريد، در صورتى كه آنچه را خدا بر شما حرام كرده مفصّلا بيان شده است كه از آنها هم به هرچه ناچار شويد باز حلال است».

و در جاى ديگر مى فرمايد: {فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغ وَلا عاد فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

قرطبى از مجاهد نقل مى كند: «همانند شخصى كه او را دشمن دستگير كند و او را به اكراه مجبور به خوردن گوشت خوك و غير آن از معاصى كند، كه اكراه، مباح كننده اين امور است».

ج) آيه هلاكت: پروردگار متعال مى فرمايد: {وَأَنْفِقُوا في سَبيلِ اللّهِ وَلا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ;(14) «و در راه خدا انفاق كنيد و خود را بادستانتان به هلاكت نيندازيد و نيكى كنيد كه همانا خداوند نيكوكاران را دوست دارد».

و در جاى ديگر مى فرمايد: {وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً.(15) «و يكديگر را نكشيد كه البته خدا به شما مهربان است».

د) آيه يُسر: خداوند متعال مى فرمايد: {يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ(16) «خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است».

از مجموع اين آيات آشكارا و به تنقيح مناط و ملاك استفاده مى شود كه هنگام اضطرار و عسر و حرج و در معرض هلاكت قرار گرفتن براى انسان برخى از امورى كه حرام است حلال شمرده شده است، و اين خود سندى محكم بر وجوب يا جواز تقيّه است.

ب) روايات نبوى

ـ بخارى به سند خود از عايشه نقل مى كند: شخصى به درب خانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمد و اجازه ورود خواست. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: او را اجازه دهيد كه بد فرزند عشيره اى است، يا فرمود: بد برادر عشيره اى است. هنگامى كه وارد خانه شد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با او به نرمى سخن گفت. عايشه مى گويد: عرض كردم: اى رسول الله! قبل از ورود شخص به خانه، او را مذمّت كرديد، ولى الآن با او به نرمى سخن مى گوييد؟ حضرت فرمود: اى عايشه! بدترين مردم نزد خداوند كسى است كه مردم او را رها كرده يا با او وداع نمايند، به جهت ترس از فحش و بدزبانى او.

ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز فرمود: «از امّتم چند چيز برداشته شده است: خطا، نسيان، و آنچه كه برآن اكراه شده اند».

ـ و نيز فرمود «بدترين قوم، قومى است كه مؤمن در ميان آنها با تقيّه و كتمان حركت نمايد».

ـ بخارى به سند خود از عايشه نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: آيا نديدى قوم خود را هنگامى كه كعبه را بنا كردند بر قواعد ابراهيم اكتفا نمودند؟ عايشه مى گويد: عرض كردم: آيا شما آنها را بر قواعد ابراهيم باز نمى گردانى؟ فرمود: اگر نبود آن كه قومت تازه از كفر به اسلام گرويده اند اين كار را انجام مى دادم.

ـ نسايى در سنن خود از سعيد بن جبير نقل مى كند كه گفت: من در عرفات با ابن عباس بودم كه فرمود: چه شده كه از مردم صداى تلبيه را نمى شنوم؟ در جواب او عرض كردم: مردم از معاويه خوف دارند. آن گاه ابن عباس از خيمه خود بيرون آمد و شروع به تلبيه گفتن كرد و فرمود: مردم سنّت را به جهت بغض با علىّ(عليه السلام) ترك كرده اند.

وجوب تقّيه از مسلمانان هنگام خطر و ضرر

اشكال عمده وهابيون بر شيعه در همين مورد است، آنان مى گويند: شيعه، تقيه حتّى از مسلمانان و سنّى مذهبان را نيز جايز مى دانند درحالى كه مدركى كه دلالت بر اين مورد كند نيست.

براى استدلال بر اين مورد به چند دليل مى تواند تمسك كرد:ـ اخذ به ملاك، زيرا آيات و روايات گرچه در مورد تقيه از كفار است، ولى ملاك كه حفظ نفس است، عام است، و ما مى توانيم با الغاى خصوصيت و تنقيح مناط قطعى حكم به لزوم تقيه را در مورد جارى نماييم، ولو طرف مقابل مسلمان باشد.

ـ عموميت برخى از آيات و روايات مانند: آيات نفى حرج و اضطرار، آيه هلاكت، آيه يسر، و روايت دوم و سوم.

ـ دلالت بيشتر روايات ذكر شده به طور خصوص بر جواز تقيه از مسلمان است.

ـ قياس بالاولويّه واخذ به فحوى الخطاب و مفهوم موافقت; زيرا براى حفظ جان اگر كفر گفتن جايز باشد به طريق اولى كمتر از كفر گفتن نيز جايز است.

ـ اهل سنت قياس به تخريج مناط و مستنبط العلّه، و به تعبيرى ديگر قياس مساوات را جايز مى دانند، لذا طبق اين قاعده و بر فرض صحت آن، تقيّه از مسلمانان را مى توان قياس به تقيّه از كفّار نمود.

تقيه در روايات اهل بيت(عليهم السلام)

كه تقيه قاعده و روشى عقلايى است كه از ضروريات زندگى بشر به شمار مى رود و در قرآن و احاديث نبوى، بلكه در شرايع آسمانى نيز به رسميت شناخته شده است و مسلمانان ـ فارغ از گرايش هاى مذهبى ـ آن را به كار گرفته اند. با اين حال، در روايات ائمه طاهرين(عليهم السلام) به تقيه تأكيد و اهتمام ويژه اى شده، تا آن جا كه در روايات متعدد آمده است: «لا ايمان لمن لا تقيه له;(22) ايمان ندارد كسى كه اهل تقيه نيست». و «التقيه من دينى و دين آبائى;(23) تقيه از دين من و دين پدران من است».

اقسام تقيه

از مطالعه مجموع روايات اهل بيت(عليهم السلام) درباره تقيه به دست مى آيد كه آنان دو گونه تقيه را به كار مى گرفته و به شيعيان خود توصيه مى كرده اند.

ـ تقيه خوفى;

ـ تقيه مداراتى.

روايات مربوط به تقيه خوفى فراوان تر از روايات مربوط تقيه مداراتى است.

موارد تقيه خوفى:ـ مربوط به خطر و ضرر بر جان يا عرض و آبرو يا مال خود شخص است;

ـ مربوط به خطر و ضرر بر جان يا عرض يا مال مؤمنان ديگر و بستگان خويش است;

ـ مربوط به خطر و ضرر بر اسلام و مذهب است.

موارد تقيه مداراتى:تقيه مداراتى در جايى است كه خوف و ترس از امور ياد شده وجود ندارد، ولى انسان با به كار گرفتن روش تقيه بهتر مى تواند مسئوليت دينى خود را در هدايت و ارشاد ديگران و تقويت وحدت و اخوّت اسلامى انجام دهد.

ميزان در تشخيص روايات تقيه

در احاديثى كه از تقيه به عنوان سپر و سنگ (جُنّه و تُرس) ياد شده، تقيه خوفى مراد است. و رواياتى كه به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسنديده سفارش كرده بيشتر با تقيه مداراتى مناسبت دارد; يعنى هدف عمده و اساسى از آن جلب نظر مخالفان، به شيعه و آيين تشيع است، اگر چه در حفظ جان و آبرو و مال شيعيان نيز مؤثر خواهد بود.

هشام بن حكم از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: از انجام كارى كه به واسطه آن ما را سرزنش مى كنند بپرهيزيد، زيرا فرزند ناخلف كارهايى مى كند كه پدرش به واسطه آن ملامت مى شود، براى آن كس كه خود را به او وابسته ايد (ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) مايه زينت باشيد، نه مايه عيب و زشتى. با جماعت هاى آنان نماز بگزاريد، بيمارانشان را عيادت كنيد، جنازه هايشان را تشييع كنيد. در هيچ كار خيرى آنان بر شما پيشى نگيرند. سپس فرمود: «و الله ما عبدالله بشىء أحبّ اليه من الخباء; به خدا سوگند! خداوند به چيزى كه نزد او از «خباء» محبوب تر باشد عبادت نشده است.»

هشام پرسيد: «خباء» چيست؟ امام(عليه السلام) فرمود: «التقية».

/ 120