بندگان تعلّق
[(1)1 . مقتل خوارزمى، ج2، ص61; جامع البيان، ج22، ص7; تفسير ابن كثير، ج3، ص486; در المنثور، ج5، ص199.(2)2 . مسند احمد، ج 6، ص 298; تفسير طبرى، ج 22، ص 6 و مشكل الآثار، ج 1، ص 335.
3 . يس (36) آيه 82.
]
مى گيرد تا با اختيارشان در خارج ايجاد شود و مستلزم وقوع مراد در خارج به طور جبر نيست. به تعبير ديگر، در اراده تكوينى بين اراده مريد و تحقق مراد در خارج چيزى واسطه نيست، برخلاف اراده تشريعى كه اراده و خواست مكلّف واسطه است.
اراده در آيه، تكوينى است نه تشريعى، زيرا تشريعى به افرادى خاص، اختصاص ندارد و شامل همه مردم است; خداوند متعال مى فرمايد: {وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ(1); «و من جنّ و انس را نيافريدم مگر براى اين كه مرا به يكتايى پرستش كنند».
ج) اراده تكوينى خداوند از تحقق مراد تخلّف بردار نيست; خداوند مى فرمايد: {إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ; «فرمان نافذ خدا چون اراده خلقت چيزى را كند به محض اين كه گويد: موجود باش، بلافاصله موجود خواهد شد».
د) پيامبر(صلى الله عليه وآله) آيه تطهير را تنها بر اهل بيت خود على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)منطبق ساخت.
هـ ) رجس، در لغت به معناى قذارت است و آن عبارت از شكل و هيئتى در شىء است كه موجب اجتناب و تنفر از آن مى شود.
خوك كه پليدى است. و در موردى رجس معنوى; مى فرمايد: {وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ كافِرُونَ;(4) «و امّا آنان كه دل هايشان به مرض [شك و نفاق] مبتلا است بر خبث ذاتى آنها خباثتى افزود تا به حالِ كفر جان دادند».
در مقابل، طهارت نيز در امور مادى و معنوى ـ هر دو ـ به كار گرفته شده است; علامه طباطبايى(رحمه الله) مى فرمايد: «رجس عبارت است از درك نفسانى يا اثر شعورى كه ناشى از تعلق قلب به اعتقاد باطل يا عمل پست است و از آن جا كه الف و لام در «الرجس»
[
1 . ذاريات (51) آيه 56.
(2)2 . الميزان، ج 16، ص 312.
3 . انعام (6) آيه 145.
4 . توبه (9) آيه 125.
]
براى جنس است، دلالت بر ازاله هر هيئت خبث در نفس دارد كه سبب خطا در اعتقاد يا عمل است و اين حالت تنها منطبق بر عصمت الهى، همان صورت نفسانى است كه انسان را از اعتقاد باطل و عمل بد باز مى دارد.»
به تعبيرى ديگر: رجس شامل هر امر پليدى مى شود كه نفس انسان از آن اجتناب مى كند، اين شامل گناه و اشتباه و سهو و نسيان نيز مى شود، زيرا تغيير حكم خدا، هرچند از روى اشتباه و سهو و نسيان، داراى نوعى قذارت و تنفّر است.
آلوسى از برخى نقل مى كند: «رجس به معناى قذر است و آن، بر گناه، عذاب، نجاست و نقايص اطلاق مى گردد.»
نتيجه: اهل بيت(عليهم السلام) معصوم اند، لذا سنت آنان حجت است.
2 ـ عصمت از طريق اولويّت قطعى
آيه را از طريق ديگر نيز مى توان بر عصمت اهل بيت(عليهم السلام) استدلال نمود، حتّى در صورتى كه اراده در آيه تشريعى باشد نه تكوينى; تقرير آن بدين گونه است:الف) اراده، گاهى با لام تعليل به كار مى رود و زمانى بدون آن. هرگاه بعد از اراده لام تعليل ذكر شود، متعلّق اراده چيزى ماقبلِ اراده است. و هنگامى كه بعد از اراده لام تعليل نباشد، مقصود از اراده و متعلّق آن، همان چيزى است كه بعد از اراده آمده است; براى نمونه، در مورد اراده اطفا و خاموش كردن نور خداوند در قرآن دو گونه تعبير آمده است:خداوند در سوره توبه مى فرمايد: {اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَما أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا يُشْرِكُونَ
يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ};(3) «علما و راهبان خود را به مقام ربوبيت شناختند و خدا را نشناختند و نيز
[(1)1 . الميزان، ج 16، ص 312.
(2)2 . روح المعانى، ج 22، ص 12.
3 . توبه (9) آيات 31 و32.
]
مسيح پسر مريم را به ربوبيّت گرفتند درصورتى كه مأمور نبودند جز آن كه خداى يكتا رابپرستند كه منزه و برتر از آن است كه با او شريك قرار مى دهند. كافران مى خواهند كه به نفس تيره و گفتار جاهلانه خود خاموش كنند و خدا نگذارد; تا آن كه نور خود را در منتهاى ظهور و اعلاى كمال برسانند هرچند كافران ناراضى باشند».
در اين آيه لام تعليل بعد از اراده به كار گرفته نشده، بلكه فعل با «ان ناصبه مصدريه» آمده كه با تأويل به مصدر متعلق اراده «اطفاء نورالله» مى شود.
اما در مورد ديگر در سوره صفّ مى خوانيم: {وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعى إِلَى اْلإِسْلامِ وَاللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ}; «آيا آن كس كه به راه اسلام و سعادتش مى خوانند و او به خدا افترا و دروغ مى بندد در جهان كسى از او ستم كارتر هست؟ و خدا هيچ قوم ستم كارى را هدايت نخواهد كرد. كافران مى خواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند، البته خدا نور خود را كامل مى كند هرچند كافران خوش ندارند.
در اين مورد لام تعليل بعد از اراده آمده است و اين دلالت دارد كه متعلق اراده چيزى است كه قبلا ذكر شده و با لام درصدد بيان علت تعلق اراده به آن است.
آيه تطهير از قبيل قسم دوّم است، پس متعلق اراده خداوند اوامرى است كه به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) تعلق گرفته، از قبيل: {وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكاةَ وَأَطِعْنَ اللهَ وَرَسُولَهُ(2); «و در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيريد و مانند دوره جاهليت پيشين آرايش و خودآرايى نكنيد و نماز را به پاداريد و زكات مال به فقيران دهيد و از امر خدا و رسول خدا اطاعت كنيد».
ب) يكى از اقسام قياس، قياس به اولويّت قطعى است كه به آن مفهوم موافقت نيز مى گويند; مثل آن كه خداوند متعال درباره پدر و مادر مى فرمايد: {فَلا تَقُلْ
[(1)1 . ر.ك: مفردات راغب.
2 . احزاب (33) آيه 33.
]
لَهُما أُفّ...(1); «به آنان اف نگوييد...» كه به طريق اولى دلالت دارد بر اين كه آنان را نزنيدو به قتل نرسانيد.
ج) براى تأكيد برخى از اوامر و نواهى گاهى جهت خاصى در نظر گرفته مى شود كه مقصود از آن، خود مكلف نيست، بلكه منظور افراد ديگرى هستند; براى نمونه، گاهى فرزندِ شخصيتى، مورد توجه خاص قرار مى گيرد و به او امر و نهى خاصّى مى شود، زيرا از خاندان بزرگى است كه داراى شأن و منزلت است و اگر فرزند و منسوب به آن خانواده، در ملأعام كار زشتى انجام دهد، مردم به آنان بدبين مى شوند.
نتيجه
خداوند در آيه تطهير ابتدا به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)، كه وابسته به بيت شرف و منزلت اند، خطاب خاص كرده و آنان را به امورى چند به طور خصوص مكلف نموده است، اگرچه ديگران نيز در اين امور شريكند، ولى از آن جا كه آنان وابسته به خاندان بيت و شرف نبوى و اهل بيت عصمت و طهارت اند و گناهشان نزد مردم به اسم اين خاندان تمام و سبب بدبينى مردم به آنان مى شود، لذا به طور خصوص تكليف متوجه آنان شده است. ازهمين رو مى فرمايد: اراده ما به اين تكاليف به دليل آن است كه پليدى از اهل بيت(عليهم السلام)دور گردد، اگرچه اين پليدى از جانب ديگران است كه همان همسران پيامبرند.پاسخ به شبهات
از آن جا كه آيه تطهير از بهترين آيات در شأن و مرتبه اهل بيت(عليهم السلام) است، لذا مخالفين درصدد برآمده اند كه با طرح شبهات واهى از هر طريق ممكن اين فضيلت را از اهل بيت گرفته يا بر ديگران نيز تعميم دهند. ما در اين جا به برخى از آنها اشاره كرده و جواب خواهيم داد:[1 . اسراء (17) آيه 23.
]
شبهه اول: همسران از اهل بيتند
گاهى گفته مى شود كه مقصود آيه همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است يا آن كه آنان مشمول آيه شريفه اند و براى اين ادعا به قرائنى تمسك كرده اند.
1 ـ قرينه سياق
آنان مى گويند: آيه تطهير از آن جا كه در سياق آيات مربوط به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)است، مقصود از آن زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا پنج تن، همراه زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
جواب:اولا: سياق در نهايت دلالت بر ظهور آيه تطهير در همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد و اين ظهور هرگز نمى تواند با روايات صحيحه و متواتره در نزول آيه در حقّ پنج تن از اهل بيت(عليهم السلام) كه نصّ است مقابله كند. در اصول به اثبات رسيده كه هرگاه بين نصّ و ظاهر مقابله شد، نصّ بر ظاهر مقدم است.
ثانياً: اگر آيه مخصوصِ همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است بايد ضمير در آن، همانند صدر آيه مؤنث باشد، درحالى كه مذكر آورده شده است. اگر كسى گويد: مذكرآوردن ضمير جمع، از باب تغليب است در جواب گوييم: تغليب در صورتى جايز است كه خصوصيت احراز نگردد، درحالى كه مى دانيم روايات، آيه تطهير را مخصوص پنج تن نموده است.
وانگهى آيات قرآن و روايات صريح است در عتاب و سرزنش و تهديد همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اين با عصمت سازگارى ندارد.
ثالثاً: گاهى در كلام بليغ جمله اى معترضه واقع مى شود كه از جمله قبل و بعدِ آن اجنبى است. آيه تطهير نيز از اين قبيل است كه به جهاتى در بين آيات همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)واقع شده است; همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: {إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ...}(1); «همانا مكر زنان بسيار بزرگ
[1 . يوسف (12) آيات 28 و...
]
است... اى يوسف! از اين [پيشامد] روى بگردان و تو [اى زن] براى گناه خود آمرزشبخواه... ». در اين آيات: { يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا بين { وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ }و { إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ }فاصله شده است، درحالى كه ربطى به ماقبل و مابعد ندارد.
رابعاً: به اتفاق مفسّران، قرآن برحسب ترتيب نزول جمع آورى نشده است. چه بسيار آيات مكّى كه در بين آيات مدنى قرار گرفته و چه بسيار كه برعكس شده است.
خامساً: اطلاق لفظ «اهل البيت» بر همسران مورد نزاع است. برخى معتقدند كه اهل بر همسر اطلاق نمى شود:زبيدى مى گويد: مجاز است كلمه اهل را بر همسر اطلاق نماييم.(1) اين مطلب با تأمّل در ماده اهل صحيح است، زيرا اهل از آل است و «آلَ» در لغت به معناى رَجَعَ آمده و آل شخص بر كسانى اطلاق مى شود كه حقيقتاً به آن شخص رجوع دارند و اين تنها شامل اقوام نسبى مى شود نه سببى.
سيوطى در جامع الصغير از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه خطاب به فاطمه فرمود: «اولين كسى كه از اهلم به من ملحق مى شود، تويى اى فاطمه! و اولين كسى كه از همسرانم به من ملحق مى گردد، زينب است.»
در اين جا پيامبر(صلى الله عليه وآله) بين اهل و همسران فاصله و جدايى انداخته است و معلوم مى شود كه ازواج داخل در همسران نيستند. از همين رو مى بينيم كه برخى از همسران از قبيل ام سلمه، عايشه و زينب از پيامبر(صلى الله عليه وآله) سؤال مى كنند كه آيا ما جزء اهل بيت هستيم يا خير؟ اين سؤال خود دليل بر اين است كه از حيث وضع لغوى، همسر داخل درلفظ اهل بيت يا اهل نيست. آنان حكماً مى خواستند خود را داخل در اهل بيت كنند.
مسلم در صحيح، باب فضايل على(عليه السلام) نقل مى كند: از زيد بن ارقم درباره اهل بيت سؤال شد كه آيا شامل همسران نيز مى شود؟ او پاسخ داد: قسم به خدا! هرگز. زيرا ممكن است شوهر پس از مدتى زندگى با همسرش او را طلاق دهد و او به قوم و پدرش
[
1 . تاج العروس، ج 7، ص 217.
(2)2 . جامع الصغير، ج 1، ص 168، ح 2832.
]
مراجعت كند(1)!
سادساً: برخى از روايات به طور صريح اهل بيت را منحصر در پنج نفر نموده اند، همان گونه كه به برخى از آنان اشاره شد.
سابعاً: در برخى از روايات، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به صراحت همسرانش را خارج نموده است كه به بعضى از آنان اشاره شد.
2 ـ مقصود از بيت، محلّ سكونت است
برخى نيز براى تعميم آيه بر زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويند: مراد از بيت در آيه، مساكن همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، پس مقصود از اهل بيت يا خصوص همسران است و يا همسران را نيز شامل مى گردد.
جواب:
اولا: مقصود از بيت، ممكن است بيت نبوت باشد به قرينه قول خداوند متعال: {فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ...(3); «در خانه هايى كه خداوند رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود...» .
ابن مردويه از انس بن مالك و بريده نقل مى كند: بعد از آن كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آيه فوق را خواند، شخصى عرض كرد: اى رسول خدا! اين بيوت كدامين هستند؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: بيوت انبيا... .
هم چنين امكان دارد كه مقصود از بيت، بيت الله الحرام باشد; همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: {إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً;(5) «همانا نخستين
[
1 . صحيح مسلم ج4 ص1873.
(2)2 . صحيح ترمذى، ج 5، ص 351; درالمنثور، ج 5، ص 198; مستدرك حاكم، ج 2، ص 416 و مسند احمد، ج 6 ص 292.
3 . نور (24) آيه 36.
(4)4 . درالمنثور، ج 6، ص 203; روح المعانى، ج 18، ص 174.
5 . آل عمران (3) آيه 96.
]
خانه اى كه براى [عبادت] مردم بناشده، همان مكه مبارك است». از همين رو در دعاىندبه ملاحظه مى كنيم كه بعد از نقل آيه فوق، آيه تطهير را ذكر مى كند و مى فرمايد: «{أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ
فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وقلت: {إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».(1) و معلوم است كه هر كس صلاحيت ندارد اهل بيت نبوت يا بيت الله الحرام باشد.
ثانياً: كلمه اهل بيت در آيه تطهير به صورت مفرد با «الف و لام» آمده است و اگر مراد بيت سكنا بود بايد به صورت جمع مى آمد; همان گونه كه در صدر آيه به صورت جمع آمده است: {وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ.