مرگ و معاد - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخذ شده باشد.

4 ـ در رجعت رجوع از فعليت به قوه است.

تقرير اشكال:الف) مرگ بدون استكمال حيات و خروج از قوه به فعل حاصل نمى شود;

ب) رجوع به دنيا بعد از مرگ، رجوع به قوه بعد از فعليت است;

ج) رجوع به قوه بعد از فعليت محال است; آن گونه كه در فلسفه به آن اشاره شده است.

نتيجه اين كه: رجعت محال است:جواب:اين اشكال در مرگ هاى طبيعى صادق است، نه مرگ هاى غيرطبيعى كه با كشتن يا مرض يا امور ديگر حادث مى شود، كه غالب مرگ ها از اين قبيل است.

5 ـ رجعت مستلزم تناسخ باطل است.

جواب

تناسخ باطل عبارت از دخول روح در جسم شخص ديگر است و اين از موارد رجعت نيست، زيرا در رجعت روح به بدن اصلى كه قبلا در آن بوده بازمى گردد.

مرگ و معاد

حيات برزخى

يكى ديگر از مسائل مورد اختلاف بين مسلمين و وهابيون، حيات برزخى است. در اين مسئله منشأ اختلاف در مسائل ديگر، از قبيل: استعانت از ارواح اولياى الهى، و استغاثه به آنان، توسل به اولياى الهى بعد از وفاتشان و... شده است. عموم مسلمين قائل به حيات برزخى و زندگى اموات خصوصاً اولياى الهى در عالمى مابين عام دنيا و آخرت به نام برزخند، برخلاف وهابيون كه به حيات برزخى ولو براى اولياى الهى، اعتقادى ندارند;

از همين رو استعانت از آنان، استغاثه و توسل به آنان را جايز ندانسته بلكه از مظاهر بارز شرك مى دانند. در حقيقت توجه به اولياى الهى را به مانند توجه به سنگ بى اثر و خاصيت مى دانند، زيرا معتقدند كه اوليا بعد از مرگ علم غيب ندارند و هيچ نوع تصرفى نيز نمى توانند داشته باشند. اكنون به بررسى اين مسئله زير بنايى مى پردازيم.

فتواهاى وهابيون

ـ بن باز مى گويد: «به ضرورت دين و ادله شرعى دانسته شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در هر مكانى موجود نيست و فقط جسم او در قبرش در مدينه منوره است، ولى روحش در جايگاه اعلى در بهشت است...».

[(1)1 . بن باز مجموع فتاوا، ج 1، ص 408.

]

همو مى گويد: «كثيرى از اهل سنت قائل به حيات برزخى در قبر براى امواتند، ولى اين بدان معنا نيست كه علم غيب مى دانند، يا از امور اهل دنيا اطلاع دارند، بلكه اين امور با مرگ از آنها منقطع گرديده است».

وى در جاى ديگر مى گويد: «... و امّا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى بيند كسى را كه بر او سلام مى كند اين اصل و مدركى ندارد، و در آيات و احاديث شاهدى بر آن موجود نيست، همان گونه كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از احوال اهل دنيا و آنچه در آن حادث مى شود اطلاعى ندارد; زيرا ميت ارتباطش با دنيا قطع مى گردد».

ـ ناصرالدين البانى محدّث وهابى در مقدمه كتاب الآيات البيّنات فى عدم سماع الأموات مى گويد: «... بعد از آن كه اهميت موضوع بحث و احتياج مردم به اطلاع از آن، براى تعدادى از اهل فضل و علم روشن شد، خصوصاً كسانى كه هميشه در باتلاق هاى جاهليت زندگى مى كنند، اهميت بحث در مباحثى از قبيل: استغاثه به غير خدا، استعانت از ارواح انبيا و صالحين و غير اينها، به توهّم اين كه آنان صدايشان را مى شنوند... روشن مى شود».

تركيب انسان از روح و جسم

متكلمان انسان را مركب از دو حقيقت مى دانند: روح و جسم و بر آن دلايلى اقامه كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:ـ هر انسانى افعال خود را به حقيقتى به اسم «من» نسبت مى دهد و مى گويد: من انجام دادم، من زدم و...، اين من كيست؟ آيا غير از نفس است كه از آن به روح تعبير مى شود؟. هم چنين هر انسانى اعضا و جوارح مادى خود را به حقيقتى به نام «من» نسبت مى دهد و مى گويد: قلب من، شكم من، قدم من و... اين من كيست؟ آيا غير از روح و نفس است؟

[(1)1 . همان، ص 417.

(2)2 . همان، ج 2، ص 765.

(3)3 . نعمان آلوسى، مقدمه الآيات البيّنات فى عدم سماع الاموات.
]

ـ هر يك از انسان ها اين حسّ را دارد كه شخصيتش در دوام روزگار ثابت بوده و در آن تغبير و تحوّل وجود ندارد، با وجود تغييراتى كه در جسم و بدن اوست، آيا آن شخصيت همان روح و نفس او نيست؟

ـ گاهى انسان با غفلت از هر چيز حتّى بدن و اعضايش از يك چيز كه همان خوديت اوست غافل نيست، آيا اين همان نفس و روح او نيست؟ فخررازى مى گويد: «گاهى من عالم و آگاه به خودم هستم، در حالى كه از همه اجزايم غافلم و اين خوديت همان نفس و روح است.»

قرآن نيز به اين حقيقت اشاره كرده و مى فرمايد:{ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَادْخُلي جَنَّتي;(2) «اى نفس قدسى مطمئن به حضور پروردگارت باز آى كه تو خشنودى و او راضى از توست، باز آى و در صف بندگان خاص من در آى».

هم چنين مى فرمايد:{ فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنْتُمْ حينَئِذ تَنْظُرُونَ; (3) «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه جانشان به گلو رسد. و شما وقت مرگ بر بالين آن مرده حاضريد و مى نگريد».

استمرار حيات بعد از انتقال از دنيا

از آيات قرآن به طور وضوح استفاده مى شود كه مرگ انسان پايان حياتش نيست; بلكه انتقال از حياتى به زندگى ديگر است. انسان با مرگ وارد عالم جديدى مى شود كه عالى تر و گسترده تر از عالم مادى است:ـ خداوند متعال مى فرمايد: {اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَالَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ اْلأُخْرى إِلى أَجَل مُسَمًّى إِنَّ في
[(1)1 . مفاتيح الغيب، ج 4، ص 149.

2 . فجر (89) آيات 27 ـ 30.]

/ 120