فلسفه غيبت امام مهدى(عليه السلام)
يكى از سؤال هايى كه در طول تاريخ عصر غيبت مطرح بوده و هست اين كه: چرا امام زمان(عليه السلام) غايب شد و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداريم؟ چه فرقى بين اين عصر و عصرهاى گذشته است؟ آيا وظيفه امام هدايت بشر نيست؟ اگر هست، پس چرا او را نمى بينيم؟ و...قاضى عبدالجبار معتزلى مى گويد: «اگر امام ظاهر نشود تا به وسيله او نقص ها جبران شود، چه فايده اى براى او مترتب است، بسان آن كه اصلا حجّتى بر روى زمين نباشد، زيرا به صرف وجود امام، نقص برطرف نمى شود، بلكه به امامِ ظاهر است كه نقص جبران مى گردد.»
هم چنين تفتازانى مى نويسد: «مسئله اختفاى امام از مردم به اين كيفيت كه تنها اسمى از او در بين باشد جداً بعيد است و امامت او در اختفا امرى بيهوده است، زيرا غرض از امامت، حفظ شريعت، نظام، دفع جور و غيره است...».
پاسخ سؤال
سؤال مورد نظر را با ذكر مقدماتى كه خود آنها ما را به نتيجه قطعى مى رساند،
[(1)1 . المغنى، ج 1، ص 57.
(2)2 . شرح مقاصد، مبحث امامت.
]
جواب خواهيم داد.
مقدمه اول: غلبه اسلام بر ساير اديان
در متون اسلامى ـ اعمّ از قرآن و حديث ـ اشاره هاى متعدّدى بر اين مسئله شده است كه در آخرالزمان، دين اسلام بر تمام اديان غلبه كرده و عدل و داد و حكومت الهى و توحيدى سرتاسر گيتى را فرا خواهد گرفت.بررسى آيات
الف) خداوند متعال در قرآن در سه آيه اشاره به اين نكته دارد كه هدف از فرستادن و مبعوث كردن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به دين حق همانا غلبه دين اسلام بر ساير اديان است:خداوند مى فرمايد:{ هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ;«اوست خدايى كه رسول خود را با دين حقّ به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برترى دهد».
و نيز در آيه ديگر مى فرمايد: {هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفى بِاللّهِ شَهيداً;
«اوست خدايى كه رسول خود محمّد(صلى الله عليه وآله) را با دين حقّ به هدايت خلق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب گرداند و بر حقيقت اين سخن گواهىِ خدا كافى است».
استدلال به اين آيه در صورتى تمام مى شود كه ضمير «ليظهره» را به دين حقّ برگردانيم نه «رسول» و صحيح هم همين است، به دو جهت:[(1)1 . توبه(9) آيه 33; صفّ(61) آيه 9.
(2)2 . (48) فتح(48) آيه 28.
]
ـ اين كه در ادبيات عرب اين قاعده معروف است: «الاقرب يمنع الأبعد» يعنى تاجايى كه ممكن است ضمير را به مرجعى نزديك برگردانيم، نوبت به ارجاع ضمير به دور نمى رسد. از همين رو مى دانيم كه ارجاع ضمير به دين حق، اقرب است.
ـ به دليل قاعده «لزوم سنخيت بين غالب و مغلوب» زيرا آنچه كه بر ساير اديان غالب است دين حقّ است، نه شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله).
از همين رو سعيدبن جبير در تفسير اين آيه مى گويد: «هو المهدى(عج) من ولد فاطمة رضى الله عنها»;(1) او مهدى از اولاد فاطمه(عليهما السلام) است».
ب) خداوند مى فرمايد: {وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ;(2) «خدا به كسانى كه از شما بندگان [كه به خدا و حجّت عصر ]ايمان آرد و نيكوكار گردد وعده فرموده است كه در [ظهور امام زمان(عج)] در زمين خلافت دهد [و به جاى اُمَم سالفه حكومت و اقتدار بخشد] چنانچه امم صالح پيامبران سلف جانشينان خود شدند
و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را [كه اسلام واقعى است ]بر همه اديان تمكّن و تسلّط عطا كند و بر همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمنى كامل دهد كه مرا به يگانگى بى هيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند و بعد از آن هر كه كافر شود به حقيقت، همان فاسقان تبهكارند كه با شناسايى حق از پى شهوت نفس به راه كفر مى روند».
خداوند متعال در اين آيه شريفه به طور صريح وعده داده كه مؤمنان صالح را كه تحت انواع ظلم ها و شكنجه ها در طول تاريخ بوده و از خود فداكارى هاى زيادى داشته اند در روى كره زمين حاكم گرداند. به اين مطلب از قرائنى پى مى بريم:ـ كلمه «الأرض» كه با الف و لام جنس آمده و با نبود هر نوع قرينه اى بر انصراف
[
1 . نورالابصار ص 186.
2 . نور (24) آيه 55.
]
آن به زمين معيّنى حمل بر كلّ روى زمين مى شود و مراد آيه اين مى شود: در آينده اى نه چندان دور تمام كره زمين، تحت سلطه و حكومت مؤمنان خواهد آمد.
ـ جمله {وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ كه در آيه آمده، حاكى از آن است كه تمكين تام و استقرار حقيقى دين بدون تسلّط مؤمنان بر كلّ عالم، امكان پذير نيست.
ـ جمله: {وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا... با در نظر گرفتن اين نكته كه همه مى دانيم قبل از اين حكومتى كه نويد آن داده شده، مؤمنان در تمام مناطق عالم گرفتار ظلم و جور و سلطه ظالمين اند، اين خوف حقيقتاً تبديل به امن و امان نمى شود، مگر در صورتى كه سلطه مؤمنان همه زمين را فراگيرد.
با در نظر گرفتن اين نكته كه تاكنون چنين وضع اجتماعى كه همان حكومت جهانى صالحان است پديد نيامده، مى بايست انتظار چنين حكومتى را در آينده اى نه چندان دور داشته باشيم.
ج ـ خداوند مى فرمايد: {وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ;(1) «و ما اراده كرديم بر كسانى كه در روى زمين ضعيف شمرده شده منّت گذارده و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم».
خداوند متعال در اين آيه با تعبير: {وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ به اين مطالب اشاره دارد كه منّت ما در به حكومت رساندن مستضعفان; آينده است و اختصاص به موسى و فرعون ندارد و إلاّ «أردنا أن نمنّ» مى آورد; و اين به معناى آن است كه سنت الهى ـ كه تخلّف بردار نيست ـ بر اين جارى شده كه در آينده اى نه چندان دور مستضعفان را وارثان كلّ زمين قرار دهد، خصوصاً با درنظرگرفتن كلمه (الأرض) كه ظهور در تمام روى زمين دارد.
از همين رو ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مى فرمايد: «همانا اصحاب ما قائلند به اين كه در اين آيه وعده اى است به امامى كه مالك زمين گشته و بر عالم
[
1 . قصص(28) آيه 5.
]
مستولى مى گردد.»
د ـ خداوند مى فرمايد: {وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ;(2) «و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتيم [و در كتب انبياء سلف وعده داديم] كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرّف خواهند شد».
مقدمه دوم: تغيير مصالح به تغيّر حالات
شيخ مفيد(رحمه الله) مى فرمايد: «مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغيّر مى شود، انسانى كه حكيم است تدبير و تربيت اولاد و دوستان و اهل و خدمت كاران و... خود را به عهده گرفته و آنها را معرفت و آداب آموخته و وادار بر اعمالِ حسنه مى كند تا در ميان مردم عزيز شده و مستحقّ مدح و ثنا و تعظيم گردند. هم چنين چگونگى تجارت صحيح را به آنها مى آموزد و...حال اگر آنان به دستورها و اهداف تربيتى او عمل كردند آن شخص حكيم هدايت هايش را ادامه داده و راه صحيح را براى آنان هموار مى كند... ولى اگر از دستورات او سرپيچى كرده و تحت تربيت او قرار نگرفته و راه سفاهت و ظلم و لهو و لعب را پيشه كردند، در اين هنگام آن شخص حكيم مصلحت را در قطع موقتى رحمت از آنها مى بيند تا به خود آمده و قدر نعمت را بدانند، و اين عمل هيچ گونه تناقض و تضادّى با اغراض و تدبيرهاى انسان حكيم و عاقل ندارد.
عين همين مطلب را كه در مورد انسان عاقل و حكيم ذكر كرديم، درباره خداوند عرض مى كنيم، به اين بيان كه خداوند متعال امر تدبير و مصلحت امّت را به عهده گرفت، آنگاه عقلشان را كامل كرد و آنان را مكلّف به انجام دادن اعمال صالح كرد تا به وسيله آن به سعادت برسند.
حال اگر مردم به دستورهاى الهى از اوامر و نواهى چنگ زنند، بر خدا لازم است كه
[(1)1 . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 205.
2 . انبياء(21) آيه 105.
]
آنها را يارى كند و با اضافه كردن عنايت هايش بر بندگان، راه را بر آنها آسان تر نمايد. ولىدر صورتى كه مخالف دستورهايش عمل كنند و مرتكب نافرمانى شوند، مصلحت بندگان تغيير مى كند و در نتيجه موقعيت و وضعيت نيز تغيير خواهد كرد و خداوند توفيق را از آنها سلب مى نمايد، و در اين هنگام آنان مستحقّ ملامت و مستوجب عقاب خواهند بود. در واقع براى آنان اين حالت در تدبير امورشان به صواب و صلاح نزديك تر است ; و اين وضعيت هيچ گونه مخالفتى با عقل و حكمت و مصلحت انديشى ندارد...
ما همين نكته را در مصلحت خلق به ظهور أئمه(عليهم السلام) و تدبير آنان در صورتاطاعت و نصرت مردم مى بينيم; ولى هنگامى كه مردم نافرمانى كرده و به طوروسيع خون آن بزرگواران را ريختند، قضيه عوض شده و مصلحت بر اين تعلقمى گيرد كه امام مردم غايب و مستور باشد و اين عمل باعث ملامت و سرزنش كسى غير از خود مردم نخواهد بود، زيرا به سبب سوء كردار و رفتار و اعتقادشان مسبّب اين واقعه شدند.
شايان ذكر است كه هيچ گاه مصلحت غيبت و استتار مانع از وجوب وجود او نشده است و اين عين صلاح و صواب براى جامعه اين چنينى است....».