مراحل قيام و مبارزه حضرت زهرا(عليها السلام)
مبارزه حضرت زهرا(عليها السلام) با دستگاه خلافت در چند مرحله بود:1 ـ كسى را به نزد ابوبكر فرستاد كه در مسائل ميراث با او بحث كند و حقوقش را مطالبه نمايد. اين اوّلين گامى بود كه حضرت برداشت و مقدمه اى شد كه خود مستقيماً به اين كار اقدام كند;2 ـ در اجتماع خاص رو در روى خليفه ايستاد و با او مقابله كرد و از راه هاى مختلف به دفاع از خود پرداخت و حقّش را مطالبه كرد;
3 ـ خطبه اى در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در دهمين روز رحلت پيامبر ايراد فرمود;
4 ـ هنگامى كه ابوبكر و عمر براى عذر خواهى به ديدار او آمده بودند، در آن جا نارضايتى خود را از آن دو ابراز نمود و خشم خدا و رسول را از آنان اظهار داشت;
5 ـ هنگامى كه زنان مهاجران و انصار به ديدارش آمدند براى آنان سخنرانى كرد;
6 ـ به شوهرش على(عليه السلام) وصيت كرد كه هيچ كس از آنان در مراسم تجهيز و تدفين حاضر نشوند و اين دليل بر ناخشنودى او از آنان بود.
ازدواج امّ كلثوم
ازدواج امّ كلثوم با عمر بن خطاب يا خواستگارى از او مورد اختلاف شديد علماى اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخى «امّ كلثوم» را دختر امير المؤمنين(عليه السلام)ندانسته بلكه ربيه آن حضرت مى دانند، عدّه اى ازدواج را در حدّ خواستگارى مى دانند، دسته اى ازدواج را ناكام و بدون عروسى دانسته اند، برخى نيز آن را با ميل و رغبت امام على(عليه السلام) و بعضى ديگر آن را با اكراه و تهديد مى دانند.برخى از اهل سنت در بحث امامت به اين موضوع استناد كرده و گفته اند: اين قضيه از جمله امورى است كه دلالت دارد بر اين كه امام امير المؤمنين(عليه السلام) از رفتارها و كردارهاى خليفه دوم خشنود بوده و حكومت او را تأييد مى كرده كه دخترش را به نكاح او در آورده است. همان گونه كه «باقلانى» از متكلمان عامه به آن استشهاد كرده است. اكنون به تفصيل اين ماجرا مى پردازيم.
روايات قضيه
از جمله امورى كه اين ماجرا را پيچيده كرده اين كه شيعه و سنّى آن را در مصادر حديثى خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصيل و دقت فراوان نقل مى كنند و شيعه اماميه آن را به صورت مجمل يا به عنوان حكايت از اهل سنت يا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهاى خود نقل كرده است. اينك به برخى از روايات كه در مصادر اهل سنت آمده اشاره مى كنيم:1 ـ ابن سعد مى گويد: «.. عمر بن خطاب، ام كلثوم دختر على بن ابى طالب را به ازدواج خود در آورد، در حالى كه دخترى غير بالغ بود و نزد او بود تا هنگامى كه عمر كشته شد و براى او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد.(1)»2 ـ حاكم نيشابورى به سند خود از على بن حسين نقل مى كند: عمر بن خطاب براى خواستگارى امّ كلثوم دختر علىّ(رضي الله عنه) نزد او آمد و از او خواست كه دخترش را به نكاح وى در آورد. علىّ(عليه السلام) فرمود: من او را براى فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: بايد او را به نكاح من در آورى... آنگاه علىّ(عليه السلام) امّ كلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آيا به من تبريك نمى گوييد؟ گفتند: به چه دليل؟ گفت:به دليل ازدواج با امّ كلثوم دختر على فاطمه. من شنيدم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: هر نسب و سببى روز قيامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همين رو، دوست دارم كه بين من و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نسب و سبب باشد.(2)»
3 ـ بيهقى نيز به سند خود از على بن الحسين(عليه السلام) نقل مى كند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست كه به او تبريك گويند، زيرا از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيده بود كه هر سبب و نسبى غير از سبب و نسب حضرت در روز قيامت منقطع مى شود.(3)»
بررسى كلّى سندها
1 ـ بخارى و مسلم از ذكر اين حديث اعراض كرده و آن را در دو كتاب معروف و[
1 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.
2 . مستدرك حاكم، ج 3، ص 142.
3 . بيهقى، سنن الكبرى، ج 7، ص 63.
4 . تاريخ بغداد، ج 6 ، ص 182.
5 . الاستيعاب، ج 4، ص 1954.
6 . اسد الغابه، ج 5، ص 614.
حجر عسقلانى(7) نقل كرده اند.
7 . الاصابه، ج 4، ص 492.
]
مهمّ خود نقل نكرده اند و چه بسيار احاديثى كه به همين جهت علماى اهل سنت تضعيف نموده اند.
2 ـ حديث در صحاح ستّه و ديگر كتاب هاى معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نيامده است.
بررسى سند هر يك از روايات
حاكم نيشابورى در نقل ماجرا آن را صحيح، ولى ذهبى در تلخيص المستدرك سند آن را منقطع دانسته است; همان گونه كه بيهقى آن را مرسل مى داند. هم چنين بيهقى با سندهاى ديگرى اين قضيه را نقل كرده كه همه آنها ضعيف است.ابن سعد نيز حديث را در الطبقات الكبرى به طور مرسل نقل كرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل كرده كه در آن «عبد الرحمن بن زيد بن اسلم» است كه تعداد زيادى از علماى رجال اهل سنت او را تضعيف نموده اند.(1) هم چنين در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد كه تضعيف شده است.
ابن حجر به سندى ديگر از عطاء خراسانى نقل كرده كه ابن عدى و بخارى او را از جمله ضعيفان شمرده اند.
خطيب بغدادى نيز آن را با سندى نقل كرده كه در آن احمد بن حسين صوفى، عقبة بن عامر جهنى و ابراهيم بن مهران مروزى وجود دارد كه اوّلى تصريح به ضعف او شده، دوّمى را از لشكريان و اميران معاويه ذكر كرده اند و سوّمى نيز مهمل دانسته شده است. در نتيجه مى توان گفت كه هيچ يك از روايات، سند معتبرى ندارد.
بررسى متون احاديث
با مراجعه به متن هاى مختلف احاديث، به برخى از اشكال ها اشاره مى كنيم:[1 . ر.ك: عقيلى، الضعفاء، ج 2، ص 331; ابن عدى، الكامل فى الضعفاء، ج 7، ص 1581.
(2)2 . همان، ج 5، ص 337.
(3)3 . الكامل، ج 7، ص 69.
]
1 ـ تهديد و ارعاب
از برخى روايات استفاده مى شود كه خواستگارى با تهديد و ارعاب بوده است.
كلينى از امام صادق(عليه السلام) در مورد ازدواج امّ كلثوم نقل مى كند كه حضرت فرمود: «وى زنى از زنان ما بود كه غاصبانه به ازدواج ديگرى در آمد...(1) .»
شيخ مفيد(رحمه الله) مى فرمايد: «امير المؤمنين(عليه السلام) به دليل تهديد عمر و در امان نبودن جان خود و شيعيانش، از روى ضرورت، و ناچارى تن به اين امر داد و همان گونه كه در جاى خود گفته ايم، ضرورت اظهار كلمه كفر را مشروع مى كند; خداوند متعال مى فرمايد: {إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمانِ.
ابن سعد نقل مى كند كه على(عليه السلام) در جواب خواستگارى عمر فرمود: او دخترى كوچك است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ ندارى كه مرا از اين كار منع كنى و من مى دانم كه چرا او را به نكاحم در نمى آورى....
ابن المغازلى نيز از عمر بن خطاب نقل مى كند كه گفت: به خدا سوگند! مرا چيزى بر اصرار اين خواستگارى وادار نكرد، مگر آن كه از رسول خدا شنيدم....
از اين حديث استفاده مى شود حضرت بنا به اصرار زياد تن به اين درخواست داد.
از برخى متون تاريخى نيز استفاده مى شود خواستگارى به پيشنهاد وتأكيد «عمرو بن عاص» بوده است.
شيخ مفيد(رحمه الله) مى فرمايد: «ضرورت، هرگاه انسان را به نكاح و دختر دادن به گمراه بكشاند، در صورتى كه او اظهار به كلمه اسلام دارد، كراهت برطرف شده و نكاح جايز مى شود. اين ماجرا از قضيه قوم لوط تعجب انگيزتر نيست. حضرت لوط(عليه السلام) به آنانپيشنهاد كرد: هركدام از دخترانش را مى خواهند به نكاح خود در آورند، با آن كه آنان
[
1 . كافى، ج 5، ص 436.
(2)2 . مسائل سرويه، ص 92.
(3)3 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 464.
(4)4 . مناقب امام على(عليه السلام) ص 110.]
كافر و گمراه بودند خداوند از قول او مى فرمايد: {هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ(1); «اينان دختران من هستند و براى شما پاك ترند».