متعه در لغت و اصطلاح - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متعه در لغت و اصطلاح

متعه در لغت از ماده تمتّع به معناى لذت و نفع بردن است. عرب مى گويد: تَمتَّع و اسْتَمْتَعَ بكذا و مِنْ كذا; يعنى مدّت زمانى طولانى از چيزى بهره و لذّت برد.

متعه در اصطلاح فقيهان در سه مورد به كار برده مى شود:1 ـ متعه حجّ: در آيه: {فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إلَى الْحَجّ(1) به آن اشاره شده است.

[
1 . همان، آيه 196.
]

2 ـ متعه طلاق: مقصود از آن، هديه اى است كه بعد از طلاق به زن مى رسد; از پيراهن زير يا رو يا روى انداز; قرآن كريم به آن اشاره كرده و مى فرمايد: {لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ(1); «باكى نيست بر شما اگر طلاق دهيد زنانى را كه با آنان مباشرت نكرده ايد و مهرى مقرّر نداشته ايد، ولى آنها را به طور پسنديده به نوعى بهره مند سازيد، توانگر به اندازه {توان و تنگدست به اندازه {وسع خود. {اين كارى است شايسته نيكوكاران».

3 ـ متعه زنان: كه به آن ازدواج موقّت نيز مى گويند. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: {فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً...(2); «پس چنانچه از آنها بهره مند شويد آن مهر معين را ـ كه مزد آنهاست ـ به آنان بپردازيد».

اقسام حج

حجّ بر سه نوع است: تمتع، افراد و قران. توضيح اين سه قسم بنابر نظر اماميه بدين شرح است:الف) حجّ تمتع: عبار است از احرام مكلّف از ميقات به عمره تمتع; آن گاه داخل مكه شده هفت شوط طواف دور خانه خدا به جامى آورد، سپس در مقام ابراهيم دو ركعت نماز طواف مى گزارد و بين صفا و مروه هفت شوط سعى مى كند، در آخر نيز مويش را كوتاه مى كند و با اين عمل تمام امورى كه بر او حرام بوده حلال مى گردد; تا اين كه احرام ديگرى در همان سال براى حجّ مى بندد، سپس روز نهم به عرفات مى رود و در آن جا تا غروب وقوف مى كند و بقيه اعمال را نيز انجام داده و از احرام دوّم نيز خارج مى گردد.

سيد شرف الدين مى گويد: «علت اين كه اين حجّ را «تمتع» مى نامند، اين است كه در اين حجّ متعه است. متعه به معناى لذت است. چون در مدت فاصل بين دو احرام «عمره و
[
1 . بقره (2) آيه 236.

2 . نساء (4) آيه 24.

(3)3 . تحرير الاحكام، ج 1، ص 557.
]

حج» محظورات احرام مباح و حلال مى گردد و شخص عامل به آن، مى تواند در اين مدّت از آنچه در احرام عمره حرام بود و در احرام حج نيز حرام مى گردد، لذت و نفع ببرد. اين همان معنايى است كه عمر و برخى از تابعينش ناخوش مى داشتند... .(1)»

ب) حج افراد: در اين نوع از حج، حاجى ابتدا از ميقات يا از هر جايى كه احرام براى او صحيح است مُحرم به حجّ مى گردد; آن گاه در عرفات وقوف كرده و از آنجا به مشعر مى رود، سپس بقيه اعمالى كه بر او واجب است انجام مى دهد و با طواف نسا و دو ركعت نماز آن از احرام بيرون آمده و تمام محرمات بر او حلال مى گردد. آن گاه عمره مفرده اى; با مُحرم شدن از نزديك ترين نقطه حِلّ به حرم انجام مى دهد.

ج) حجّ قران: همان كيفيت حجّ افراد را دارد، با اين فرق كه در حجّ قران انسان هنگام احرام بستن قربانى همراهش است.

حجّ تمتع بر كسى واجب است كه از مسجد الحرام دور مى باشد، بر خلاف حجّ افراد و قران. كسى كه از مكه بيشتر از 48 ميل ـ كه معادل 88 كيلومتر است ـ دور باشد، بايد حجّ تمتع به جاى آورد، ولى حجّ قران و افراد وظيفه كسى است كه اهل مكه است، يا كسى كه بين منزل او و مكه كمتر از 48 ميل است.

معناى هر يك از اين اقسام نزد علماى اهل سنت عبارت است از:الف) حج افراد: انسان براى حجّ احرام ببندد و بعد از فراغت از اعمالش براى عمره احرام ديگرى ببندد.

ب ـ حجّ قران: بين حجّ و عمره با يك احرام جمع كند.

ج ـ حجّ تمتع: در ابتدا براى عمره احرام بسته و در همان سال احرامى ديگر براى حجّ ببندد.

آنچه به طور متواتر از عمر بن خطاب رسيده، اين است كه وى امر به تفريق بين حجّ و عمره مى نمود، به اين نحو كه دستور مى داد حجّ در يك سال و عمره آن در سال ديگر انجام گيرد. هم چنين استمتاع و جماع با زن را در بين عمره و حجّ اجازه نمى داد.

[
1 . اجتهاد در مقابل نص، ص 213 و 214.

]

آيه حجّ تمتع

خداوند متعال مى فرمايد: {فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ(1); «پس از آن كه منع و ترس برطرف شود هركس از عمره تمتّع به حجّ باز آيد هر چه ميسر و مقدور است از جنس شتر و گاو و گوسفند آن جا قربانى كند».

از حاجىِ محصور كه از رفتن به حج باز مانده بود، سخن رفت و الان صحبت از حاجى غير محصور است; كسى كه موانع از سرراهش برطرف شده است; از همين رو مى فرمايد: {فاذا امنتم.

مراد از تمتع عمره به حجّ، تمتع والتذاد از محظورات احرام به سبب به جاى آوردن عمره است; به اين معنا كه انسان بعد از به جاى آوردن اعمال عمره از احرام خارج شده و تا احرام براى حجّ، تمام آنچه را كه بايد در حال احرام ترك كند، بر او حلال مى شود، مگر صيد مادامى كه در محدوده حرم است. آيه تصريح دارد بر اين كه گروهى از مكلفينى، كه حجّ تمتّع بر آنان واجب است، عموم محذورات احرام بر آنها تا زمان احرام حجّ حلال مى گردد، لذا هيچ توجيحى خلاف اين معنا را نمى پذيرد.

حجّ تمتّع سنّتى ابدى

از روايات صحيح استفاده مى شود كه حجّ تمتع يا به تعبيرى ديگر «متعه حجّ» تا روز قيامت سنتى ابدى است كه هرگز قابل تغيير و تبديل نخواهد بود. اينك در اين باره رواياتى را ذكر مى كنيم:1 ـ مسلم از عمره نقل مى كند از عايشه شنيدم كه گفت: با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از مدينه خارج شديم در حالى كه پنج روز از ذى قعده باقى مانده بود، به مكه كه رسيديم پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد هركس همراهش قربانى ندارد، بعد از طواف خانه خدا و سعى بين صفا و مروه، مُحلّ شود....

[
1 . بقره (2) آيه 196.

(2)2 . صحيح مسلم، ج 4، ص 32، باب وجوه الإحرام.
]

2 ـ مسلم از جا بر نقل مى كند: «... بعد از آن كه وارد مكّه شديم دور كعبه طواف نموديم و سپس بين صفا و مروه سعى كرديم. آن گاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) امر كرد: هركس با او قربانى نيست مُحلّ شود. عرض كرديم: از چه چيزى؟ فرمود: از همه چيز. ما نيز با زن هايمان مواقعه كرده، بوى خوش استعمال نموديم و لباسهايمان را پوشيديم، در حالى كه تا عرفه بيش از چهار ميل نبود; آن گاه در روز ترويه دوباره براى حجّ محرم شديم....

3 ـ بخارى نقل مى كند: از انس بن عباس از متعهّ حجّ سؤال شد؟ او در جواب فرمود: مهاجرين و انصار و همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حجّة الوداع مُحلّ شدند، در حالى كه ما محرم بوديم. به مكه كه رسيديم پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد اعمال عمره را انجام دهيم، ما نيز طواف خانه خدا كرده و بعد از سعى صفا و مروه، به سراغ زن ها آمده و با آنان مواقعه كرديم و لباس خود را پوشيديم.

عادت عرب قبل از اسلام

از برخى روايات استفاده مى شود كه عرب عمره را در اشهُر حجّ انجام نمى داد، بلكه اصرار داشت كه عمره را بعد از گذشتن ماه صفر به جاى آورد، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اين بدعت سرسختانه مقابله كرد.

بخارى از ابن عباس نقل مى كند: عرب در عصر جاهلى به جاى آوردن عمره را در ماه هاى حجّ از بدترين اعمال مى دانستند و معتقد بودند كه عمره بعد از گذشتن ماه صفر حلال مى شود....

بازگشت عادات جاهليت

پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحابش حجّ به جاى آورد و در آن مناسك و مواقف و سنت هاى حجّ را بيان داشت، ولى متأسفانه عمر بن خطاب روش جاهليت در حجّ را زنده كرد و در
[(1)1 . همان، ص 35، باب وجوه الإحرام.

(2)2 . صحيح بخارى، ج 2، ص 144، باب قول الله: لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام.

(3)3 . همان، ج 2، ص 142، باب التمتع والاقران والافراد بالحجّ.
]

مقابل نصّ، اجتهاد نمود و به شدت از حجّ تمتّع نهى كرد. بعد از او نيز عثمان همين سنت را پيش گرفت و تا الآن نيز باقى است.

1 ـ مسلم از ابى موسى نقل مى كند: بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد شدم در حالى كه در «بطحاء» فرود آمده بود. به من فرمود: آيا حجّ به جاى آوردى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: به چه احرام بستى؟ عرض كردم : لبيك به احرامى همانند احرام پيامبر. حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود: كار خوبى كردى، طواف خانه خدا كن; آن گاه سعى صفا و مروه به جاى آور و از احرام بيرون آى. ابو موسى مى گويد: من طواف و سعى صفا و مروه به جاى آورده و بعد از آن به سراغ زنى از بنى قيس رفتم... آن گاه به حجّ محرم شدم. به همين عمل براى مردم فتوا مى دادم تا آن كه زمان خلافت عمر رسيد....

2 ـ هم چنين مسلم به سند خود نقل مى كند كه عمر گفت: حجّ خود را از عمره جدا سازيد، زيرا اين براى حجّ و عمره شما تمام تراست.

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود جدايى حج از عمره توسط عمر در اسلام جعل شد. و همان طور كه قبلاً اشاره شد، عرب جاهلى جمع بين اين دو را از بدترين اعمال مى دانستند، گويا اين عقيده جاهلى در عمر باقى مانده بود، لذا در زمان خلافتش از جمع بين اين دو منع كرد.

3 ـ مسلم از ابى موسى نقل مى كند كه او فتوا به متعه مى داد، تا آن كه شخصى به او گفت: دست از برخى فتواهاى خود بردار، آيا نمى دانى كه اميرالمؤمنين در مناسك چه چيزى حادث كرده است؟ او از اين فتوا دست برنداشت تا اين كه از عمر راجع به اين موضوع سؤال كرد. عمر در جواب گفت: من مى دانستم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اصحابش چنين عمل مى كردند، ولى من كراهت دارم كه مردم را ببينم در كنار اراك نزديكى كرده; آن گاه براى حجّ حركت كنند، در حالى كه آب غسل از سرشان قطره قطره مى چكد.

4 ـ مسلم از قتاده از مطرّف نقل مى كند: عِمران بن حُصين هنگام مرگش مرا
[(1)1 . صحيح مسلم، ج 4، ص 44، باب فى نسخ التحلّل من الاحرام.

(2)2 . همان، ص 48، باب فى المتعة الحجّ و العمرة.

(3)3 . صحيح مسلم، ج 4، ص 45.
]

خواست و فرمود: من تو را حديث مى گويم به احاديثى كه اميدوارم خداوند بعد از من تورا به آنها نفع دهد. اگر من زنده ماندم آنها را كتمان كن و چنانچه مُردم به آنان حديث بگو، زيرا اين احاديث به من واگذار شده است. بدان كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بين حجّ و عمره جمع نمود، سپس در كتاب خدا و سنت رسول خدا چيزى نيامد كه از آن نهى كند، تا آن كه شخصى آنچه مى خواست به رأى خود عمل كرد.

سبب منع عمر از حجّ تمتّع

عمر كراهت داشت كه حاجيان با زنان خود قبل از اتمام اعمال حجّ نزديكى كنند و هنوز اعمال تمام نشده آب غسل جنابت از سر آنان قطره قطره بچكد.

ابو حنيفه از حماد از ابراهيم نخعى از اسود بن يزيد نقل مى كند: با عمر بن خطاب عشاى روز عرفه در عرفات بوديم، ناگهان شخصى نزد ما ظاهر شد كه موهايش را شانه كرده و از او بوى خوش استشمام مى شد. عمر به او گفت: آيا تو محرمى؟ گفت: آرى. عمر گفت: پس چرا به شكل محرم هستى؟

محرم كسى است كه مو پريشان و غبار آلود باشد. او در جواب گفت: من براى به جاى آوردن حجّ تمتع وارد شدم در حالى كه اهل بيتم با من بود امروز نيز براى حجّ محرم شدم. عمر گفت: شما حقّ نداريد در اين ايام لذت ببريد، زيرا اگر من شما را به اين كار رخصت دهم، با زن هاى خود در اراك نزديكى مى كنيد و آن گاه با يكديگر براى انجام حجّ حركت مى كنيد.

سعيد بن مسيّب نقل مى كند: عمر بن خطاب از متعه در ماه هاى حج نهى كرد و گفت: من آن عمل را همراه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) انجام دادم، اكنون از آن نهى مى كنم زيرا يكى از شما از منطقه اى دور دست موپريشان وغبارآلود مى آيد تا عمره در ماه هاى حجّ انجام دهد، بعد از طواف خانه خدا مُحلّ مى شود و لباس پوشيده بوى خوش استعمال مى كند واگر اهلش با او باشد نزديكى مى كند تا روز ترويه فرا رسد; احرام به حج بسته به «منى»

/ 120