شبهه اوّل: عدم تخريج بخارى - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفته است; يعنى با تمسك به كتاب و عترت ـ كه هرگز از يكديگر جدا پذير نيستند ـ هرگز گمراه نخواهيد شد و اين، تنها با عصمت سازگارى دارد، زيرا مخالفت با واقع نيز نوعى ضلالت و گمراهى است و هر كه معصوم نباشد اين احتمال در حقّ او صادق است. در نتيجه لازم مى آيد كه تبعيّت كننده از اهل بيت(عليهم السلام) ايمن از ضلالت به طور مطلق نباشد، در حالى كه اين معنا مخالف با ظاهر بلكه نصّ و صريح حديث ثقلين است.

مقصود به تمسك و اخذ به كتاب و عترت مجرّد دوست داشتن آن دو و احسان و اكرام و احترام به آنها و اداى حقوق واجب و مستحب آن دو نيست; همان گونه كه از كلام برخى از اشخاص ـ كه عادتشان وارونه جلوه دادن حقايق است همانند ابن حجر مكى ـ استفاده مى شود، زيرا به طور حتم اين معنا خلاف ظاهر بلكه نصّ روايات است.

ح) در برخى از روايات ثقلين مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «فلا تقدّموهما فتهلكوا; بر اين دو پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد.» اين تعبير نيز به نوبه خود دلالت بر عصمت كتاب و عترت دارد.

شبهات

شبهه اوّل: عدم تخريج بخارى

يكى از اشكالات دكتر سالوس به حديث ثقلين اين است كه بخارى در صحيح خود اين حديث را با تعبير كتاب الله و عترتى نقل نكرده است، بلكه بابى را ذكر كرده با عنوان: «الاعتصام بالكتاب والسنة» ودر ذيل آن، حديث تمسك به كتاب و سنّت را ذكر نموده و اين دليل بر ضعف حديث كتاب الله وعترتى است.

جواب

1 ـ در اعتصام و تمسك به كتاب و سنت، بين مسلمانان شكى نيست و كسى در آن مخالفت ندارد.

2 ـ نقل نكردن بخارى دليل بر ضعف روايت نيست، در صورتى كه طريق صحيح
[(1)1 . أثر الإمامة فى الفقه الجعفري و أصوله ص 24.
]

براى حديث وجود داشته باشد، زيرا بسيارى از علماى اهل سنت مى گويند: اين طورنيست هر حديثى كه در صحيحين نيامده مردود و باطل است.

نووى مى گويد: «بخارى و مسلم التزام نداده اند كه تمام احاديث صحيح السند را نقل كنند و خود نيز به اين مطلب تصريح كرده اند، بلكه قصد آنان اين بوده كه مقدارى از احاديث صحيح السند را جمع آورى كنند; همان گونه كه مصنف در فقه تمام مسائل فقه را ذكر نمى كند.(1)»

ابن قيّم جوزيه در مورد حديث ابى الصهباء كه تنها مسلم نقل كرده،مى گويد: «انفراد مسلم در نقل، به صحت حديث ضررى نمى رساند. آيا كسى مى تواند ادعا كند كه منفردات مسلم صحيح نيست؟ آيا هرگز بخارى ادعا كرده است هر حديثى را كه در كتاب خود ذكر نكرده ام باطل و ضعيف بوده و حجّت نيست؟ چه بسيار احاديثى كه بخارى در غير صحيح خود به آن احتجاج كرده، درحالى كه در صحيح نياورده است و چه بسيار احاديثى كه بخارى آنها را تصحيح كرده ولى در صحيحنياورده است.»

ابن الصلاح مى گويد: «بخارى و مسلم تمام احاديث صحيح السند را در صحيح خود نياورده اند و اصلا چنين التزامى هم نداده اند. از بخارى روايت شده است: من تنها احاديث صحيح السند را در كتاب خود آورده ام، چه بسيار احاديث صحيح السند را كه به جهت طولانى شدن كتاب ترك نموده ام. هم چنين از مسلم روايت شده است: اين چنين نيست كه تمام احاديث صحيح السند نزد خود را در اين كتاب آورده باشم، تنها رواياتى را در صحيح خود ذكر كرده ام كه مورد اجماع است... بخارى مى گويد:صدهزار حديث صحيح حفظ دارم و دويست هزار حديث غيرصحيح، درحالى كه در كتاب الجامع الصحيح خود بيش از 7270 حديث با احاديث مكرّر، نقل نكرده است و بنا بر نظر برخى با حذف مكرّرها چهارهزار حديث است.»

[
1 . المنهاج فى شرح صحيح مسلم، ج 1، ص 37.

(2)2 . زاد المعاد.

(3)3 . ابن الصلاح، علوم الحديث، ص 19 ـ 20; تدريب الراوى، ج 1، ص 30.
]

شبهه دوّم: وجود عطيه در سند

دكتر سالوس در ادامه اشكالات خود بر احاديث ثقلين بعد از ذكر رواياتى از مسند احمد و ترمذى مى گويد: «تمام اين روايات را عطيه از ابى سعيد خدرى نقل مى كند و او عطية بن سعد بن جناده عوفى است كه امام احمد بن حنبل تضعيف اش نموده است.»

جواب

1 ـ عطيه از تابعين است و عامه با سند صحيح از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه فرمود: «بهترين قرن ها قرن من است، سپس قرنى كه بعد از آن مى آيد.»

2 ـ بخارى اگرچه در «الجامع الصحيح» از عطيه روايت نقل نكرده، ولى در كتاب ديگرش به نام الأدب المفرد از او حديث نقل كرده است.

3 ـ ترمذى، أبوداود، ابن ماجه و احمد از جمله كسانى اند كه از عطيه روايت نقل كرده اند.

4 ـ از عبارات اهل سنت استفاده مى شود كه سبب عمده در تضعيف عطيه، تشيّع او بوده است.

ابن حجر عسقلانى مى گويد: «جوزجانى او را تضعيف نكرده و تنها او را مايل به تشيع معرفى كرده و او را از شيعيان كوفه شمرده است... ساجى مى گويد: او حجت نيست، ولى براى مدعاى خود دليلى ذكر نكرده، جز آن كه مى گويد: او على(عليه السلام) را بر همه مقدم مى داشت.»

همو از ابن سعد نقل مى كند: «حجاج بن يوسف در نامه اى به محمّد بن قاسم دستور داد كه سبّ على را به عطيه عرضه كند. اگر انجام نداد او را چهارصد تازيانه زده و محاسن اش را بتراشد. محمّد بن قاسم عطيه را خواست و دستور حجّاج را به وى ابلاغ
[(1)1 . دكتر سالوس، اثر الامامة فى الفقه الجعفرى واصوله.

(2)2 . جامع الاصول، ج 9، ص 404.

(3)3 . احمد شاكر، مقدمه صحيح ترمذى، المرقاة فى شرح المشكاة، ج 1، ص 22 و تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 10189.
]

نمود، ولى او قبول نكرد محمّد بن قاسم نيز حكم حجاج را بر وى جارى نمود... .»

ابن حجر نيز در مقدمه فتح البارى (فصل نهم) بحثى را آورده در اسباب طعن و جرح راويان حديث و در آن جا اسامى جماعتى را ذكر مى كند كه به تشيع نسبت داده شده اند و در عين حال از آنها دفاع كرده است، همانند: اسماعيل بن ابان، عبدالرزاق بن همام صنعانى، عدى بن ثابت انصارى، ابى نعيم فضل بن دكين و محمّد بن فضيل بن غزوان و... .»

ذهبى در ترجمه ابان بن تغلب مى گويد: «او شيعه و مردى راست گو است... .»

شبهه سوّم: وجود على بن منذر در سند

دكتر سالوس در ادامه اشكالات خود بر حديث ثقلين مى گويد: «در روايتدوّم ترمذى على بن منذر كوفى است كه او نيز از شيعيان كوفه به حسابمى آيد... .»

جواب

1 ـ همان گونه كه اشاره شد، در صورتى كه راوى ثقه باشد تشيّع ضررى به احاديث وى وارد نمى كند.

2 ـ از ترجمه على بن منذر كوفى استفاده مى شود كه او از مشايخ ترمذى، ابن ماجه و نسائى و جماعت كثيرى از بزرگان ائمه حديث از قبيل: ابوحاتم، مطيّن، ابن منده، سجزى، ابن صاعد و ابن ابى حاتم بوده است.

3 ـ عده زيادى از رجاليين اهل سنت، از قبيل: ابوحاتم رازى، نسائى، ابن حبّان، ابن نمير و ديگران او را توثيق كرده اند.

[(1)1 . تهذيب التهذيب، ترجمه عطيه.

(2)2 . مقدمه فتح البارى، ص 460.

(3)3 . ميزان الاعتدال، ترجمه ابان بن تغلب.

(4)4 . أثر الإمامة في الفقه الجعفري وأصوله.
]

4 ـ ناصرالدين البانى بعد از نقل حديث ثقلين مى گويد: «حديث صحيح است، زيرا براى او شاهدى از حديث زيد بن ارقم است... .»

هم چنين احمد طبرانى و طحاوى از طريق على بن ربيعه نقل كرده كه سند آن نيز صحيح است... و شاهد ديگرى از حديث، عطيه عوفى از ابى سعيد خدرى است كه سند آن حسن است... .

شاهد ديگرى از حديث، ابى هريره است كه حاكم و دار قطنى نقل كرده و آن را تصحيح نموده است. آن گاه شاهد قوىّ ديگرى از طريق ابى عامر عقدى نقل مى كند كه طحاوى در مشكل الآثار آن را آورده و توثيق كرده است.

شاهد ديگرى از طريق زيد بن ثابت است كه آن را احمد بن حنبل و ابن ابى عاصم و طبرانى آورده و سندش را هم حسن دانسته است; همان گونه كه هيثمى نيز رجال آن را ثقه مى داند.(1)»

ناصر الدين البانى بعد از تصحيح حديث ثقلين مى گويد: «براى من دعوت نامه اى فرستاده شد كه مسافرتى از دمشق به عمان و از آن جا به امارات عربى داشته باشم.

در قطر با برخى از استادها و دكترها ملاقاتى داشتم; در آن جا رساله اى به من هديه دادند كه در آن حديث ثقلين تضعيف شده بود. بعد از مطالعه آن دريافتم كه نويسنده آن شخصى تازه وارد در فنّ حديث است (مقصود او دكتر سالوس است) زيرا: اوّلاً: در تخريج حديث به بعضى از مصادر متداول اكتفا كرده، لذا كوتاهى فاحشى در اين زمينه داشته است و بسيارى از طرق و سندهايى را كه به طور مستقل صحيح يا حسن است، از او فوت شده است.

ثانياً: او التفات و توجهى به اقوال علما در تصحيح حديث نكرده است و نيز توجهى به قاعده علماى حديث نداشته كه مى گويند: حديث ضعيف باكثرت طرق تقويت مى شود و به همين جهت است كه از او اين چنين اشتباه فاحش سرزده و حديث صحيح را تضعيف نموده است.»

[
1 . سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 4، ص 356 ـ 358.

]

شبهه چهارم: مقصود از اهل بيت علماى امت است

ناصر الدين البانى بعد از تصحيح حديث از حيث سند، در صدد توجيه دلالت آن بر آمده، مى گويد: «مقصود از (عترتى اهل بيتى) يا همسران پيامبرند كه در ميان آنان عايشه است; به دليل آيه تطهير كه مقصود از اهل بيت همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است يا مقصود از اهل بيت، علماى صالح از امت است; كسانى كه به كتاب و سنت تمسك نموده اند....(1)»

جواب

اصل اين توجيه را قاضى عبد الجبار معتزلى در المغنى آورده است; در جواب مى گوييم:1 ـ در بحث از آيه تطهير اثبات كرديم كه مقصود از اهل بيت تنها پنج تن اصحاب كسا هستند و اهل بيت، هرگز همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را شامل نمى شود.

2 ـ چه معنايى دارد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگام وفاتش تنها راه نجات امت را در تمسك به كتاب خدا و همسرانش معرفى كند و در آن اسمى از مردانِ صحابه اش نياورد.

3 ـ حمل عترت و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر علماى امت مخالف صريح لغت و اصطلاح است، چه كسى گفته كه مقصود به عترت و اهل بيت علماى امّت است. اين گونه بيان ها نوعى تفسير به رأى است كه شديداً مذمّت شده است.

4 ـ همان گونه كه برخى آيات، برخى ديگر را تفسير مى كند، روايات نيز اين چنين است. در حديث ثقلين اگرچه مصداق عترت و اهل بيت مشخّص نشده است، ولى در احاديث كساء و رواياتى كه در ذيل آيه مباهله آمده مصداق را مشخص كرده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از اشاره به على، فاطمه، حسن و حسين عرض مى كند: «بار خدايا! اينان اهل بيت من اند.»

5 ـ از آن جا كه قرائن فراوانى در حديث ثقلين بر عصمت اهل بيت است، لذا مى توان به طور قطع ادعا كرد كه مقصود از اهل بيت علماى امّت نيست.

[
1 . سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 4، ص 359 ـ 360.
]

/ 120