طبرى مى گويد:«بعد از آن كه يهود خيبر با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ـ به دليل ترسى كه خداوند در دلشان انداخت ـ مصالحه كردند. يهود منطقه فدك نيز كسى را نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرستادند تا با آن حضرت بر نصف فدك مصالحه نمايند حضرت مصالحه را پذيرفت و آن جا ملك خاص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شد، چون لشكر آن را با جنگ و قتال تصرف نكردند».
علامه قزوينى مى نويسد:«آنچه از كتاب هاى معتبر استفاده مى شود اين است كه فدك از جمله قريه هايى است كه به زور و جنگ گرفته نشد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن را به تنهايى گرفت، لذا ملك خاص پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و داخل در غنايم مسلمانان نيست اين مطلب مورد اجماع امّت اسلامى است و هيچ يك از علما در آن اختلاف نكرده است».
سيد بن طاووس مى فرمايد:«عوايد فدك را در نصاب اول، هر سال 24 هزار دينار و در نصاب دوّم هفتاد هزار
[(1)1 . فتوح البلدان، بلاذرى، ص 42 ـ 46.
(2)2 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 210.
(3)3 . تاريخ طبرى.
(4)4 . فدك، ص 29.
]
دينار تخمين مى زدند».
از برخى روايات استفاده مى شود عمر نيز معتقد بود كه فدك ملك خاص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده است.
سمهودى و ديگران نقل مى كنند كه عمر درباره فدك گفت: «من در اين موضوع با شما سخن مى گويم: همانا خداوند اختصاص داد رسولش را به اين فيىء و به كسى ديگر عطا نفرمود...لذا اين فيىء (فدك) ملك خاص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است...».
از اين عبارت استفاده مى شود عمر معتقد بود كه فدك از جمله املاك شخصى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده است. در نتيجه بايد بعد از او به وارثش زهراى اطهر(عليها السلام)، منتقل مى شود.
فدك در قرآن كريم
خداوند متعال مى فرمايد: { وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيء قَدِيرٌ. ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ القُرى فَلِلّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبىوَاليَتامى وَالمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأَغْنِياءِ مِنْكُمْ;(3) «آنچه خدا از اموال آنان به غنيمت داد متعلق به رسول است كه شما سپاهيان اسلام بر آن هيچ اسب و استرى نتاختيد ولكن خدا رسولانش را بر هر كه بخواهد مسلّط مى گرداند و خدا بر هر چيز تواناست.و آنچه خدا از اموال كافران آن ديار به رسول خود غنيمت داد متعلق به خدا و رسول و خويشاوندان رسول (ائمه) و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است. اين حكم براى آن است غنايم، دولت توانگران را نيفزايد».
فيىء مشتق از «فاء يفيئ» به معناى رجوع است و مقصود از آن، غنيمتى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در زمان حياتش بدون جنگ و اسب و ركاب به آن دست رسى پيدا كرده و
[(1)1 . كشف المحجه، ص 94.
(2)2 . سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158; شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 222.
3 . حشر (59) آيات 6 و 7.
]
متعلق به آن حضرت(صلى الله عليه وآله) بوده و بعد از حياتش براى ذوى القربى است. آنان (ذوى القربى) حقّ هر گونه تصرفى را در آن دارند و آن هرگز داخل بيت المال مسلمين نشده و به مسلمين باز نمى گردد.
فخر رازى ذيل آيه شريفه فوق مى گويد:«صحابه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خواستند كه فيئ را بين مردم تقسيم كند; همان گونه كه غنيمت را تقسيم كرد. خداوند در اين آيه فرق بين فيئو غنيمت را بيان كرد. در غنيمت از آنجا كه مردم در تحصيل آن با جنگ و قتال شريكند، لذا بين همه جنگ جويان تقسيم مى شود، اما در تحصيل فيئ كسى دخالتى ندارد، لذا ملك خاص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قرار مى گيرد و امر آن نيز به دست خود حضرت است و به هر كس كه بخواهد مى بخشد».
علامه طباطبائى(رحمهم الله) مى فرمايد:مقصود از { فَلِلّهِ وَلِلرَّسُولِ يعنى اين كه فيىء مختصّ به خداوند و رسول است و در هر چيزى كه رسول صلاح بداند مصرف مى كند و نيز مى تواند براى خود نگه دارد. و مقصود از{ ذِي القُرْبى قرابت رسول است; همان گونه كه در روايات ائمه اهل بيت(عليهم السلام)وارد شده است...».
فدك در تاريخ
شهيد صدره رحمه الله مى فرمايد:«فدك بعد از آن كه وارد تاريخ اسلام شد، در ابتدا ملك رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قرار گرفت، زيرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نيامده بود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را به دخترش زهرا(عليها السلام) تقديم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و ابوبكر ـ به تعبير صاحب الصواعق المحرقه ـ آن را به زور از دست حضرت زهرا(عليها السلام)گرفت.(3) و از مصادر مالى عمومى مسلمين و از ثروت هاى دولت آن روز قرار گرفت. هنگامى كه حكومت به[(1)1 . تفسير فخر رازى، ذيل آيه.
(2)2 . الميزان، ذيل آيه شريفه.
3 . هيتمى، المحرقه; صواعق ص 38.
]
دست عمر بن عبدالعزيز رسيد، او فدك را به ورثه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) باز گرداند».
على(عليه السلام) در دوران خلافتش فدك را به اهل بيت(عليهم السلام) باز نگرداند. امام كاظم(عليه السلام) در علت برنگرداندن آن به اهل بيت(عليهم السلام) مى فرمايد: «زيرا ما اهل بيت نمى خواهيم كه كسى غير از خدا حقوق از دست رفته ما را باز پس گيرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولياى مؤمنان، به نفع آنان حكم مى كنيم و حقوقشان را از ظالمان باز پس مى گيريم، ولى براى خود اين كار را نمى كنيم.»
امام صادق(عليه السلام) نيز در اين مورد مى فرمايد: «زيرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدا وارد شدند، خداوند مظلوم را ثواب داد و ظالم را عقوبت كرد. خداوند كراهت دارد چيزى را برگرداند كه خداوند بر غاصب آن عقاب كرده و بر كسى كه از او غضب شده، ثواب داده است».
امّا هنگامى كه معاويه، خود را به عنوان خليفه بر مسلمانان تحميل كرد، اينحقّ پايمال شده را بيش از پيش به بازى گرفت و به حكم هواى نفس خويش آن را به سه بخش تقسيم كرد: سهمى به مروان حكم، بخشى به عمرو بن عاص و ثلث ديگررا به فرزند خود يزيد واگذار نمود. بدين شكل فدك مدّتى دست به دست مى گشت، تااين كه در حكومت مروان حكم تمامى آن به اختيار وى درآمد و بعد از وى در دستعمر بن عبد العزيز قرار گرفت. او با رسيدن به خلافت فدك را به فرزندان فاطمه(عليها السلام)برگرداند...
هنگامى كه يزيد بن عبدالملك به حكومت رسيد آن را از اولاد فاطمه(عليها السلام) باز پس گرفت و در دست بنى مروان بود تا دولت آنان منقرض شد.(5) نوبت به عباسيان كه رسيد، ابوالعباس سفّاح با قيام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به عبدالله بن حسن بن
[(1)1 . فدك در تاريخ، ص 35 و 36.
(2)2 . علل الشرايع، باب العلل التى من اجلها ترك على فدكاء
(3)3 . همان.
(4)4 . شرح ابن ابى الحديد ج 16، ص 278.
5 . همان، ص 216.
]
همواره فدك در دست عباسيان بود، تا اين كه نوبت به مأمون رسيد. او در سال دويست و ده هجرى، آن را به فاطميان باز گرداند...(2) امّا هنگامى كه متوكّل عباسى به خلافت رسيد، فدك را از فاطميان گرفت و به عبدالله بن عمر بازيار بخشيد. آن روز فدك يازده نخله داشت كه به دست مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) كاشته شده بود. عبدالله بن عمر بازيار مردى به نام بشران بن امّيه ثقفى را به مدينه فرستاد. بشران آن نخل ها را بريد و پس از بازگشت فلج شد.
دفع يك شبهه
ياقوت حموى صاحب معجم البلدان در بحث از فدك و نيز ابن منظور افريقى در مادّه «فدك» مى گويند: «على و عباس در مورد فدك با يكديگر نزاع داشتند. على(عليه السلام)مى فرمود: پيامبر(صلى الله عليه وآله) فدك را در زمان حياتش به فاطمه(عليها السلام) بخشيد، ولى عباس از اين امر ابا مى كرد و مى گفت: فدك ملك رسول خداست، لذا من وارث آن هستم. نزاع را به نزد عمر آوردند. او از حكم بين آن دو امتناع كرد و گفت: خود بهتر مى دانيد، من آن را به هر دوى شما تسليم مى كنم.»از سخنان اين دو استفاده مى شود عمر فدك را به على(عليه السلام) و عباس رد كرده است، ولى با تحقيق در قضيه پى خواهيم برد كه آنچه مورد نزاع اين دو نفر بود و عمر به آنها رد كرد، همان صدقه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه بوده كه از آن به «حوائط سبعه» تعبير مى شده است، نه فدك و بر اين مطلب شواهدى مى توان اقامه كرد:[
1 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 216 ـ 217.
2 . بلاذرى، فتوح البلدان، ص 46 و 47.
(3)3 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 217.
(4)4 . معجم البلدان، ج 4، ص 238، لسان العرب، ماده فدك.
]
ـ اختلاف بين امام على(عليه السلام) و عباس طبق نقل اهل سنت، در اختصاصات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، از اموال بنى نضير بوده است.
ـ برخى از روايات به طور صريح دلالت دارد بر اين كه ابوبكر و عمر فدك و اموال خيبر را گرفته و به هيچ كس ندادند و تنها عمر صدقه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مدينه را به على(عليه السلام) و عباس باز گرداند.
مسلم نقل مى كند: «فاطمه، بعد از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از ابوبكر خواست كه ارث خود را ـ كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به جاى گذاشته و از فيئ است ـ به او بدهد. ابوبكر گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيزى را به ارث نگذاشته و هر چه هست، صدقه مى باشد فاطمه(عليها السلام)نصيب خود را از خيبر و فدك و صدقه حضرت در مدينه خواست. ابوبكر از آن مانع شد...اما صدقه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه را ـ كه از آن به «حوائط سبعه» تعبير مى كنند ـ به على و عباس مسترد كرد ولى عمر خيبر و فدك را نگاه داشت و گفت: اين دو صدقه رسول خدا است كه بايد بعد از وى به ولّى امر مسلمين مسترد گردد...».
فضل بن روز بهان هم اين مطلب را تأييد مى كند كه آنچه از ناحيه عمر به على(عليه السلام)و عباس بازگشت همان سهم بنى نضير بوده است.
ـ برخى از مؤرخان مى گويند: عثمان فدك را به مروان بن حكم داد، اما در تاريخ ذكر نشده كه عثمان آن را از اهل بيت گرفته و به مروان داده است. در نتيجه بايد فدك از ابوبكر و عمر به او منتقل شده باشد.
دعاوى فاطمه(عليها السلام)
از تاريخ استفاده مى شود كه حضرت زهرا(عليها السلام) در ادعاى به حق خود در امر فدك و گرفتن آن از ابوبكر از سه راه وارد شد، تا بلكه بتواند غاصب را مجاب كرده حقّ خود را[(1)1 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16 ص 221; سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158.
(2)2 . صحيح مسلم، باب قول النّبى «لانورث ما تركناه صدقة»از كتاب الجهاد، صحيح بخارى، كتاب الجهاد، باب فرض الخمس و مسند احمد، ج 1، ص 9 و 6.
(3)3 . دلائل الصدق، ج 3، ص 23.
]