سلفى گرى جديد و نگاه غير قابل انعطاف به زبان
چنانكه ديديم جهت گيرى اهل حديث با ظهور اشعريان رفته رفته از رونق افتاد، ولى به كلى منسوخ نشد. اين نگرش كه از ديدگاه پيروانش زبان دين را غير قابل انعطاف مى دانست ، بار ديگر در قرن هشتم به دست يكى از پيروان حنبلى ، يعنى ابن تيميه (728 ه) بازسازى و احيا شد. وى با شدت و تعصب تمام اظهار داشت احاديث مربوط به صفات خدا كه در كتابهايى چون التوحيد ابن خزيمه نقل شده و ظاهرشان بر تجسيم دلالت دارد، بايد بدون تاءويلات اشاعره به كار گرفته شود. او به اينها اكتفا نكرده امور ديگرى چون شرك بودن زيارت قبور و توسل و نفى فضايل اهل بيت و امورى ديگر را نيز بر مرام خود افزود و نگرشى متهافت در امر دين عرضه داشت .انديشه هاى او هرچند مورد اقبال واقع نشده ، و محكوم گرديد، لكن قرنها بعد مبناى فكرى محمد بن عبدالوهاب نجدى (1206 ه) در قرن دوازدهم شد.5. عرفان و تصوف
از افق نگاه جهان بينى اسلامى و قرآنى ، در وجود انسان كه خليفه خدا و واجد استعدادهاى فوق العاده است ، نوعى گرايش فطرى به سوى كمال مطلق نهفته است كه باعث پويايى دائمى اوست .در اين بينش خدا، كمال بيكران هستى و مبداء و مقصد عالم و آدم است . هدف والاى تمام انبياى الهى اين بوده است كه آن ميثاق نهانى جان آدميان با جانان را بر خاطر آورند ( ليستاءدوهم ميثاق فطرته ) ، (546) و مقدمات دستيابى به آن مقصد اسنى را فرا روى انسان بگشايند.عرفان ، اصطلاحا آن نوع معرفت قلبى و بى واسطه - در جنب معرفتهاى حسى و عقلى - است كه عارف در پرتو تعالى معنوى و رقاى نفسانى ، با قلب خود خداى را بنگرد و او را ناظر بر انگيزه هاى درونى و اراده و رفتار خود ببيند:لاتدركه العيون بمشاهدة العيان ولكن لاتدركه القلوب بحقائق الايمان ؛ (547)
چشمها هرگز او را آشكارا نمى بينند؛ اما قلبها در پرتو ايمان راستين او را در مى يابند .بى گمان منابع و منابت اصلى عرفان اسلامى در اشارات قرآن كريم و غرر آيات توحيدى آن مكنون است كه خدا را اول و آخر، ظاهر و باطن (حديد، 3) نور آسمانها و زمين (نور، 35)، همراه همه اشيا (حديد، 4) و قيوم (بقره ، 255) همه چيز توصيف مى كند، كه خدايى جز او نيست ، و انسان را به يك حيات سرشار معنوى در پيوند با خداى جهان مى خواند (انفال ، 24). همچنان كه كلمات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چون حديث قرب نوافل (548) و حديث زيد بن حارثه (549) و... نيز سخنان على بن ابى طالب (عليه السلام ) منابع ديگر عرفان اسلامى است .ان الله تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة ، و ما برح لله - عزت آلاؤ ه - فى البرهة بعد البرهة ، و فى اءزمان الفترات ، عباد ناجاهم فى فكرهم ، و كلمهم فى ذات عقولهم ؛ (550) خداوند ياد خود را جلاى دلها قرار داده است ، كه در اثر آن دلها پس از سنگينى شنوا، و پس از كم سويى بينا، و از پس سركشى ، رام مى گردند. همواره چنين بوده و هست كه خداوند متعال در هر برهه اى از زمان بندگانى داشته و دارد كه در سر ضمير آنها با آنان راز مى گويد و از راه عقلشان با آنان تكلم مى كند.