تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نور از اسماء خداست : ( يا نور يا قدوس ) (592) اى نور و اى بسيار منزه و دور از نقص ، و بنور وجهك الذى اضاء له كل شى ء؛ (593) به نور ذات تو سوگند كه همه چيز در پرتو آن روشن است .

و خدا ( نور النور ) است : بسم الله النور بسم الله نور النور... (594) پس خدا ( نور السماوات و الارض ) است ، واقعا نور است در ذات خود پيدا و پيدا كننده همه عالم غيب و شهادت است ، نه نور حسى . (595)

در تبيين ارتباط الفاظ با معانى ، مفاد تحليل ياد شده آن است كه وضع ، در واقع ايجاد نوعى پيوند ميان معنا و لفظ است ، بى آنكه خصوصيتها و چگونگى مصداقهاى گوناگون تاثيرى در نوع اين پيوند بگذارد. همين تحليل زبان شناسانه در مفهوم شناسى ، وضع بسيارى از واژگان چون تكلم ، قدرت ، حيات ، علم ، اراده ، عظمت و مانند اينها جريان دارد.

مفهوم ( علم ) به اشتراك مفهومى ، بر تمامى مصاديق آن اعم از حصولى و حضورى ، بديهى و نظرى ، ذاتى و اكتسابى ، از پايين ترين مرتبه تا عالى ترين مصداق ، كه آگاهى ذات بارى به خود و افعال و صفات خود با حذف حيثيات امكانى است ، صدق مى كند.

از برخى آراى علامه طباطبايى (ره ) چنين استفاده مى شود كه وى از منظرى ديگر به تحليل اين موضوع پرداخته است . علامه در توجيه اختلافهاى تفسيرى ، آن را به اختلافهاى مصداقى باز مى گرداند و مى گويد: انس و عادت ما آدميان باعث مى شود در برخورد با واژگان : حيات ، علم ، قدرت ، سمع ، بصر، كلام ، اراده ، رضا، غضب ، خَلق ، امر و نيز واژگان : آسمان ، زمين ، لوح ، قلم ، عرض ، كرسى ، فرشته و بالهاى وى ، شيطان و خيل او و...، همه را بر مصاديق مادى اين مفاهيم حمل كنيم . ايشان سپس مى افزايد: اعتبار و وضع الفاظ براى معانى بيش از آنكه ناظر بر مصاديق مادى باشد، مبتنى بر فوايد و خدمات آنهاست . از اين روى تا وقتى فوايد و غايات آنها برقرار باشد، اطلاق الفاظ بر مصداقهاى نو، بى اشكال و بدون عنايت و مجاز خواهد بود؛ چنانكه الفاظ چراغ ، ترازو، سلاح ، هرچند مصداقشان دگرگون شده است ، اما تا وقتى فايده و اثر مترتب بر اين امور برقرار است ، خواه در مصاديق ابتدايى و يا مصاديق جديد، اطلاق اين واژگان بر مصاديق نو، حقيقى است ، زيرا واژگان در ازاى حقيقت معنا وضع شده اند، نه مصاديق خاص ، يعنى از قبيل : وضع عام ، موضوع له عام هستند ) . (596)

نكته ديگرى كه در سخنان علامه طباطبايى وجود دارد آن است كه مى گويد: ( هرچند وضع مفردات لغات در مرحله نخست در ارتباط با معانى محسوس بوده و سپس به تدريج به سوى مفاهيم معنوى سوق يافته ، از اين رو استعمال الفاظ كه در برابر معانى محسوس و مادى بوده ، در معانى معقول و تجريدى استعمال مجازى است ، لكن پس از استقرار استعمال و حصول تبادر، وضع تعينى صورت مى گيرد و استعمال حقيقى نخواهد شد. ) (597)

اين تحليل در جايگاه خود راهگشاى بسيارى از دشواريهاست ، لكن اين مشكل را در پيش روى دارد كه اختصاص به اسم ذات دارد، يعنى معناهايى كه ما بازاء محسوس دارند، اما در چگونگى وضع اسم معنا در دستور زبان ، همچون ايمان ، اميد، غم و مانند اينها كه هيچ گونه مصداق حسى ندارد تبيينى ارائه نمى نمايد. در اين زمينه تبيين ديگرى از برخى بزرگان وجود دارد كه از منظرى ديگر بدين موضوع نگريسته اند:

چون الفاظ براى ارواح معانى وضع شده است ، نه براى قالب آنها و خصوصيتهاى مصداق ، سهمى در محدوده مفاهيم ندارد و معناى جامع مى تواند مصاديق گوناگون طبيعى ، مثالى و عقلى داشته باشد. (598)

اين تعبير نيز يك تحليل از نحوه ارتباط لفظ و معنا، و چگونگى وضع است ، هر چند ممكن است ما در فهم سخن گوينده محترم يعنى ( ارواح معانى ) تاءمل داشته باشيم ، لكن چنين مى نمايد كه منظور گوينده بزرگوار تاءكيد بر اين مطلب است كه خصوصيتها و چگونگى مصداقها هيچ گونه تاءثيرى در معانى وضعى نمى گذارد.

به هر روى ممكن است در هر يك از ديدگاه هاى ياد شده ، نظر داشته ، نظريه كامل ترى را جويا باشيم ، ولى نمى توان از اين واقعيت روى بر تافت كه دستاورد در خور اين تئورى زبان شناختى ، در نگرش به مفاهيم قرآن كريم بسيار جدى است . بر اساس همين نظريه است كه صاحبان آن از مجازگرايى بى ضابطه در بسيارى از مفاهيم قرآنى پرهيز مى كنند. بر اساس چنين ديدگاهى است كه علامه طباطبايى ( تسبيح ) آسمان و زمين و تمام موجودات (اسراء، 44) براى خدا را حقيقى و به زبان قال مى داند، نه مجازى و به زبان حال . ايشان معتقد است ، گفتارى بودن مستلزم به كارگيرى الفاظ و اصوات نيست ، چه اينكه حقيقت كلام ، كشف ما فى الضمير به وسيله نوعى از دلالت و اشاره است . منتها از آنجا كه انسان نمى تواند مقاصد درونى خود را به صورت تكوينى به ديگران برساند، الفاظ را كه صداها و علامتهاى اعتبارى براى معانى است به استخدام گرفته است ، بنابر اين ، قوام كلام ، همان فهماندن مقاصد است ، نه گفتار و اين خصوصيت در تمام پديده هاى عالم ، وجود دارد. (599)

علامه همين بيان را در سجده كردن همه عالم امكان براى خداوند:

ولله يسجد ما فى السماوات و ما فى الاءرض ... (600)

ياد آورى مى كند و مى گويد: حقيقت سجود، خضوع و انقياد است ، كه در همه آفريدگان هست . (601)

/ 192