تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كسانى كه در اين قصه از آنها نام برده شده اول خداست ، دوم فرشتگان يعنى قواى ملكوتى ، سوم ابليس يا شيطان يعنى قواى بهيمى ، چهارم آدم ، يعنى حضرت انسان كه مجموعه اى است از قواى نامبرده و آن شامل مرد و زن هر دو مى باشد. غرض اساسى از اين قصه آن است كه زبان حال فطرت انسانى ، بيانى از فطرت انسانى شده باشد. خدا كه آفريننده تمام كائنات گويى به قواى ملكوتى خطاب كرده مى فرمايد كه من مخلوقى ، يعنى انسان را از ماده كثيف پديد مى آورم و همين انسان ، لايق و شايسته است كه نايب و جانشين من باشد، وقتى كه من او را پديد آوردم همه شما باى وى را سجده كنيد. در اين مقام مخاطبين را از اين امر كه در آن مخلوق قواى بهيميه خواهد بود با خبر ساخته و لذا ايشان به مقتضاى فطرت خودشان گفتند كه آيا تو كسى را جانشين مى كنى كه در زمين شرارت و فساد مى كند و خونها مى ريزد. قواى ملكوتى فطرت خود را چنين شرح دادند كه ما تو را ثنا مى فرستيم ، تعريف مى كنيم ، به پاكى ياد مى نماييم . بايد دانست كه فقره اخير، فطرت و ساختمان قوا را هم به ما نشان مى دهد، چه ، قوا هر يك براى وظيفه اى كه تعيين شده ، همان وظيفه را انجام مى دهند و بس و همين در حقيقت تسبيح و تقديس آنها مى باشد... . (805)

او تمرد ابليس از سجده بر آدم و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ... (806) را سركشى قواى حيوانى وجود انسان و سخن ابليس را كه گفت : من از نارم و برتر از خاك ، به معناى حرارت غريزى قواى حيوانى مى گيرد. (807)

هندى بازى ويژه اى با كلمات مى كند و تمام مفاهيم مربوط به معجزات و خوارق عادات را به تيغ تاءويل مى سپارد. شكافتن آب دريا با عصاى موسى (عليه السلام ) و نجات بنى اسرائيل و هلاكت فرعون و سپاهيانش را كه خدا از آن به نعمت بر بنى اسرائيل ياد مى كند و مى فرمايد: فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عينا (808) به جزر و مد دريا تاءويل مى برد. (809) همچنان كه آيه : فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا... (810) را توجيه مى كند كه : در اينجا تپه هايى بوده است . خدا به حضرت موسى مى فرمايد به كمك عصاى خود بر بالاى آن تپه برو. در آن حدود، محلى بود كه در تورات آن را ايلم نوشته است ، دوازده چشمه در آنجا جارى بوده است ...، (811) گويى موسى (عليه السلام ) خود به فكرش نمى رسيد كه به كمك عصايش بالاى تپه ها برود!

او درباره اصحاب سبت و عذاب آنان ... ولقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى السبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين (812)

مى گويد: ( يعنى چنانكه بوزينگان در ميان مردم خوار و ذليل اند، شما (قوم بنى اسرائيل ) هم خوار و ذليل و رسوا زيست كنيد تا مردم عبرت گيرند. ) (813)

او در مورد بهشت و نعمتهاى آن و جهنم و عذابهاى آن مى گويد: ( بهشت را خداوند به طور تشبيه به كيفيت يك رشته ملائمات و لذايذ طبيعى نفسانى بيان فرموده و نيز مصائب و آلام دوزخ را به سوختن در آتش ، نوشيدن حميم ، خوردن زقوم و مانند آن تمثيل نموده تا در دل انسان اين خيال پيدا بشود و بداند در آنجا لذت و حظى بس عالى و نيز عذابى بس شديد و سخت وجود دارد ) . وى آنگاه با نفى شيوه علماى اسلام در اخذ ظواهر آيات مربوط به بهشت و جهنم مى گويد: ( اين مفاهيم ظاهرى همان طور كه مخالف با عقل و منافى با مقصود اصلى بانى اسلام است ، به حقانيت و عظمت و تقدس مذهب نيز صدمه و لطمه زيادى وارد مى سازد ) . (814)

ب ) عصرى نگرى مفاهيم قرآن

يكى ديگر از اين شخصيتها، با تقسيم بنديهاى خاص خود در من قرآن ، شمارى از امور غيبى قرآن ، مثل : سحر، حسد، جن و شيطان را به مقتضاى مماشات با ذهنيت موجود در روزگار نزول قرآن گرفته است كه اعراب جاهلى به اين امور اعتقاد داشته اند؛ حال ، به اقتضاى تطور فهم بشرى ، اين مفاهيم وارد شده در متن دينى بايد بر معناى مجازى حمل شود. ابو زيد سخن خويش را به زبان شناسى نوين مستند مى كند كه براساس آن مفردات لغوى ، به ( وجودات خارجى ) اشاره ندارد؛ بلكه تنها به ( مفاهيم ذهنى ) اشاره دارد، لذا وجود واژه ها در متن دينى ، دليلى بر وجود واقعى مفاد آنها نيست .... (815) بدين روى ، اين متتبع ، دامنه مجاز را توسعه داده ، ( لوح محفوظ ) (816) قرآنى را همانند عرش و كرسى ، بر مفهوم مجازى حمل مى كند. (817)

/ 192