تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن جنى (392 ه‍) نيز در الخصائص ، بابى در بيان تفاوت حقيقت و مجاز گشوده و مى گويد: ( حقيقت آن است كه سخن در مرحله استعمال بر همان معناى وضعى خويش در كار آيد و مجاز در مقابل آن مى باشد، يعنى سخنى كه از معناى اصلى و وضعى خويش درگذرد ) . (863) همچنين ابن حزم (457 ه‍) نيز ضمن پذيرش وجود مجاز و نياز به تاءويل ، براى آن ملاك و معيار مى گذارد و مى گويد: هر كلمه اى كه خداوند آن را از معناى وضعى لغوى نقل معنا داده است ، ما را متعبد به نام جديد آن نيز كرده باشد، مانند صلات ، زكات ، حج ، صوم ، ربا و جز اينها، اين مجاز نيست ، بلكه حقيقت (شرعى ) است به وضع الهى . اما واژه اى را كه از معناى وضعى لغوى نقل معنا داده است ، لكن ما را متعبد به نام جديد نكرده ، آن مجاز است . مانند: و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة . (864) (كه مفهوم ظاهرى و لغوى گشودن بال نيست ، بلكه خضوع و فروتنى مراد است و تعبير مجازى و كنايى آورده شده است . (865) )

شيخ مفيد نيز با اينكه وجود مجاز و استعاره در قرآن را مى پذيرد، تصريح مى كند كه پايبند به ضابطه و معيار است و عدول از مفاد ظاهرى قرآن و روى آورى به تاءويل را آن وقت روا مى شمارد كه بر حجتى معتبر مبتنى باشد، در غير اين صورت برداشت تاءويلى مردود خواهد بود. او بر آن است كه قرآن همان سان كه خود تصريح نموده بر لغت عربى نازل شده است (شعراء، 195؛ زمر، 28؛ فصلت ، 44)؛ از اينرو مخاطبان قرآن كه در قلمرو اين زبان مورد خطاب واقع شده اند، بايد مفاهيم آن را براساس قواعد كلام عرب دريافت و عمل نمايند. (866)

شيخ مفيد براساس معيارى كه ارائه مى دهد، آياتى را از تفسير لفظى و ظاهرى خارج مى كند. وى در مورد آيه ذر (اعراف ، 172) مى گويد: اعتماد به مفهوم ظاهرى آيه نارواست ، چه آنكه لازمه آن پذيرش راءى قائلان تناسخ و حشويه عامه در نطق ذريه آدم است ، از اين رو بايد ملتزم به مجاز در لغت گرديم . (867)

همچنين او آيات ( ثم استوى الى السماء ) ، (868) ( يسجد له من فى السماوات و من فى الارض ) ، (869) ( يوم نقول لجهنم ) (870) و مانند اينها را از معناى ظاهرى خارج ساخته ، آنها را داراى مفهوم مجازى مى داند. (871) هرچند دو مثال اخير وى از منظر محققان ديگر مجال تامل است .

جرجانى (471 ه‍) مولف دو اثر ماندگار اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز نيز در تعريف مجاز مى نويسد: مجاز وقتى است كه لفظى از معناى اصلى لغوى واضع عدول و عبور مى كند. (872) او استعاره را عاريت گرفتن لفظ از معناى اصلى به معناى ديگر تعريف مى كند؛ مثل استعاره نور براى بيان يا حجت كاشف از حق : و اتبعوا النور الذى اءنزل معه . (873)

سكاكى (626 ه‍) نيز تصريح مى كند كه مجاز نيازمند چيزى (قرينه ) است كه بر آن دلالت كند، برخلاف حقيقت . (874)

ابو حامد غزالى (505 ه‍) هم در تحقيقات اصولى خويش پس از تعريف مجاز، چهار نشانه براى آن برمى شمارد. (875) بدين روى معلوم مى گردد كه از افق نگاه انديشمندان اسلامى ، با پذيرش مجاز ادبى و عرفى در قرآن ، روى آورى به معناى مجازى ، آن وقت رواست كه مجال براى معناى حقيقى مسدود بوده ، و قرينه گويا براى انصراف به معناى مجازى نيز موجود باشد.

2. نشانه هاى حقيقت

با توجه به اينكه قلمرو كاربرد الفاظ هماره وسيع تر از محدوده معانى وضعى است و واژگان در مقام استعمال قابليت اتصاف به يك رشته ويژگيهاى عارضى مانند مجاز، تخصيص ، تقدير يا اضمار را دارند، چگونه مى توان معناى حقيقى را شناخت ؟

چنانكه پيشتر گفته شد، در اين موارد قانون ارتكازى عقلا در محاورات آن است كه اصل اولى در هر كلام افاده معناى حقيقى وضعى است ؟ مگر آنكه قرينه گويا بر معناى مجازى ، تخصيص و تقدير وجود داشته باشد.

تامل در مستند اين اصل نشان مى دهد كه مبناى اين اصل امور ذيل است :

الف ) تبادر؛ از نظر عرف عقلا پس از انعقاد وضع و آگاهى اجمالى به آن ، اگر با استعمال يك كلمه معنايى بدون هيچ گونه قرينه ، به ذهن نوع مخاطبان آن لغت پيشى بگيرد، نشان دهنده اين است كه آن معنا حقيقى است و ارتباط وضعى ميان لفظ و آن معنا برقرار است .

ب ) صحت حمل و عدم صحت سلب ؛ ويژگى ديگرى كه براى شناخت معناى حقيقى وجود دارد آن است كه معناى حقيقى قابل حمل بر لفظ است و سلب آن معنا از لفظ نارواست . به ديگر سخن ، اين همان مفهومى كه زمينه ساز نسبت در قضيه منطقى است ، از نشانه هاى حقيقت است ، در صورتى كه چنين ارتباطى ميان معناى مجازى و لفظ برقرار نيست . (876)

نكته ديگرى كه در اين راستا مفيد يادآورى است ، آنكه آيا الفاظ در مقام كاربرد تابع اراده گويندگان واقع مى شود يا آنكه اراده استعمال كنندگان تابع وضع است ؟ در اينجا نيز قاعده عقلائى گوياى آن است كه وقتى گوينده خردمندى در مقام بيان مقصود است ، الفاظى كه استفاده مى كند، بر همان معانى وضع شده حمل مى شود و اراده جدى او منعزل از اراده استعمالى نخواهد بود، در نتيجه او نمى تواند بدون نصب قرينه ، مدعى شود كه قصد شوخى يا قصد معناى ديگر را داشته است ؛ چه اينكه اراده استعمال كنندگان ، متاءخر از مقام وضع است . افزون بر آنكه اگر معناى الفاظ به تبع اراده گويندگان آنها متغير باشد، لازمه اش آن است كه در تمام الفاظ، موضوع له خاص و جزئى باشد، زيرا اراده گويندگان همواره جزئى و ذهنى است . (877)

البته گوينده اين رخصت را دارد كه با نصب قرينه در معناى مجازى و بدون نصب قرينه در معناى حقيقى ، دلالت تصديقى كلام خويش را معلوم نمايد؛ به تعبير ديگر، دلالت تصديقى كلام وابسته به اراده متكلم و در مقابل بيان بودن اوست ، اما اراده تصويرى نه .

/ 192