تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
9. نويسنده در قسمت ديگرى از نوشته خويش به داورى درباره حجم قرآن و مقدار لازم و غير لازم آن پرداخته ، مى گويد: جميع پرسشها و داستانها و حوادثى كه در قرآن آمده است عرضى و غير مرتبط به اسلام حقيقى است ... و قرآن مى توانست بيشتر و يا كمتر از اين باشد كه اكنون هست و بازهم قرآن باشد، چرا كه قرآن به ذاتياتش قرآن است ، نه به عرضياتش . در اينجا نيز توجه به اين نكته در خور است كه آيا ما فرضى بحث مى كنيم يا در مقدار فعلى محتواى قرآن ؟ سوال واقعى آن است كه آنچه در متن قرآن آمده ، آيا به اعتبار نقش هدايت گرانه در قرآن آمده است يا نه ؟ روشن است كه اگر پيشفرض ما اين باشد كه قرآن عينا سخن حكيمانه خداست ، ناگزير بايد بپذيريم آنچه در متن قرآن آمده به دليل نقش هدايت گرى آن بوده است و تعيين مقدار قرآن نيز براساس علم الهى است و اگر علم و حكمت خداوند اقتضا مى كرد كه براى هدايت بشر بيش از مقدار موجود قرآن لازم است ، آيا نمى توانست عمر پيامبر صلى الله عليه و آله را بيشتر كند، تا حجم قرآن كامل شود؟!به نظر مى رسد نويسنده در اين گفته نيز خداوند را همانند موجودات محدود دانسته و وحى الهى را مساوق معلومات بشر معمولى پنداشته است كه با تاثيرپذيرى از حوادث جارى در ميان مخلوقاتش ، هر روز حرفى تازه و حديثى نو را بيان نموده است !به سخن ديگر، ايشان طرح پرسشهاى مخاطبان را عليت نزول بخشى از آيات قرآن دانسته و حوادث و داستانهاى قرآن را امورى اتفاقى ، بلكه تحميلى بر آن يم داند. با اين نگاه بخش اعظم قرآن عرضيات و بى اعتبار و بدون پيام و عنصر معرفت بخش براى نسلهاى بعدى معرفى مى شود و معلوم نمى كند كه با اين فتواى بديع چه مقدار از محتواى قرآن ذاتى قلمداد مى گردد؟!10. از شگفتى آنكه در بخش ديگرى از نوشته اين نويسنده ، تحريفات دين نيز از عرضيات دين معرفى شده است ! به راستى تحريفاتى كه به دست جاهلان و يا قلم آلودگان و مغرضان بر دامن دين مى نشيند و اساسا هيچ نسبتى با دين و فرستنده دين ندارد، چگونه جزء دين شمرده مى شود و در بخش عرضى دين جاى مى گيرد؟ آيا صرفا به دليل آنكه ناآگاهان آنها را جزء دين قلمداد مى كنند، مى توان آنها را منتسب به دين دانست ؟!11. در قسمت ديگرى از نوشته اين نويسنده ، وسع مخاطبان نيز از عرضيات دين قلمداد مى شود. بى گمان تكاليف و خواسته هايى را كه دين الهى ، به منظور تعالى انسانى از آنها طلب مى كند، متناسب با توان انسانهاست و نه چونان رياضتهاى دشوار مرتاضان است كه زندگى متعارف آدميان را دچار اختلال نموده و در عسر و حرج بيندازد: لا يكلف الله نفسا الا وسعها. (1113)از منظر قرآن ، ارزيابى رشد و كمال انسانها نه به مقدار و حجم اعمال ، بلكه وابسته به كيفيت و انگيزه درونى حاكم بر عمل آنهاست ؛ اما اين پرسش باقى است كه آيا دين ، به ويژه دين اسلام و محتواى كتاب و سنت ، ظرفيت حداكثر تعالى ممكن براى بشر را داراست ؟ يا آنكه تحقق اين حداكثر بر عقل خودبنياد و تجربه گسسته از شرع بشر واگذارده است ؟!اينجاست كه به نظر مى رسد اين ديدگاه ها پيش از هرچيز متعارض با متن قرآن است كه خداوند آن را نور و هدايت ناميده و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را ثقل اكبر خوانده و تمسك به آن را منشاء رستگارى و سعادت حقيقى بشر، و روى گردانى از آن منشاء گمراهى و ضلالت شمرد. اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود:واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذى لايغش ، و الهادى الذى لا يضل و المحدث الذى لايكذب . و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزيادة او نقصان : زيادة فى هدى ، او نقصان من عمى . واعلموا اءنه ليس على احد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى ؛ فاستشفوه من ادوائكم ، و استعينوا به على لاءوائكم ، فان فيه شفاء من اكبر الداء: و هو الكفر و النفاق ، و الغى و الضلال ... انه ما توجه العباد الى الله تعالى بمثله ...؛ (1114)آگاه باشيد اين قرآن پنددهنده اى است كه فريب نمى دهد، رهنمايى است كه گمراه نمى سازد، سخن گويى راستگوست . هركه با قرآن همنشينى كند، ره يافتگى او افزون گردد و تاريك بينى او كاهش يابد. بدانيد هيچ پيوسته قرآن به بيچارگى مبتلا نمى شود، و هيچ گسسته از قرآن بى نياز نخواهد شد، پس درمان بيماريهاى خويش را از قرآن بجوييد و در ستيز با دشواريها از قرآن يارى گيريد؛ زيرا قرآن شفاى بزرگترين بيماريها يعنى كفر و نفاق ، گمراهى و حيرت است ... وسيله اى چون از قرآن براى راهيابى بندگان به بارگاه قرب خداوند يافت نمى شود ) .به تعبير يكى از نويسندگان معاصر، روح متن دينى ما، يعنى قرآن ، يك روح زنده و پاسخگوست و از اين جهت به روى عصر خود گشوده است و انسانهاى هر عصرى مى توانند با اجتهاد به روش علمى صحيح ، با آن تعامل كنند، اما اجتهاد آن نيست كه متن قرآن را ناديده بگيريم ، بلكه در اجتهاد حضور فعال متن و قوه فكر انسان هر دو ضرورى است . (1115)بدين روى روشن مى شود، رهيافتى كه به سهولت از صورت زبانى متن دينى ، يعنى قرآن ، در مى گذرد نمى تواند با اصول و مبانى مربوط به باور قرآنى سازگارى داشته باشد.