تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

8. نگاه پديدار شناسانه به من دين !

مشابه رهيافتهاى پيش گفته ، نگرش پديدار شناسانه به دين است كه نويسنده اى ديگر در اين باره مى نويسد:

پديدارشناسى تاريخى ين - به عنوان روش قابل قبول دين شناسى - ذاتيات اديان را از جنبه اى عرضى جدا يم كند. اوامر، نواهى و مقررات در قلمرو امور عرضى دين اسلام جاى دارد؛ زيرا مربوط به جنبه هاى خاصى از زندگى اجتماعى است . (1116)

وى در جاى ديگر مى نويسد:

هيچ دليلى نداريم كه احكام بيان شده در قرآن براى مسلمانان امروز نيز التزام شرعى داشته باشد. زيرا براى نمونه قصاص در قرآن از باب محدود ساختن انتقام كشيهاى اعراب در آن عصر بوده است و نه از باب تعيين مجازات ابدى براى جرم قتل ... و قطعيات دين نه با روش درون دينى كه با روش برون دينى و پديدار شناسانه به دست مى آيد و معلوم مى شود كه ذاتيات هر دين همان قطعيات آن دين است . روش تشخيص ذاتى و عرضى دين ، مراجعه به آيات و روايات نيست ، بلكه پديدارشناسى تاريخى است . (1117)

در موردى ديگر اين گونه توضيح مى دهد:

احكام فقهى ارتداد، جهان ، خلافت و امامت كه به آزاد نبودن دين و عدم مشاركت سياسى همگان در مديريت جامعه در مفهوم جديد آن مبتنى است در چارچوب هماهنگى واقعيتهاى فرهنگى گذشته قابل فهم است و با توجه به تحويل واقعيتها در جهان معاصر، آن احكام بستر عقلانى خود را از دست داده است . (1118)

نقد و بررسى

1. سزاست پرسيده شود، اين سخن نويسنده كه پديدارشناسى دين روش قابل قبول (و ظاهرا تنها روش قابل قبول ) براى شناخت دين معرفى شده ، خود با چه معيارى به دست آمده است ؟

همچنين ايشان توضيح نداده است كه چگونه قطعيات دين با روش پديدارشناسانه به دست مى آيد، نه با اجتهاد روش مند و مبتنى بر عقل برهانى و استناد به آيات و روايات ؟! شايد منظور ايشان اين است كه ( ان الله لايغفر اءن يشرك ) ، (1119) ( ان الشرك لظلم عظيم ) ، (1120) ( الله لا اله الا هو الحى القيوم ) (1121) و جز اينها مفادى ندارند، ولى مطالعه پديدارشناسى تاريخى مى تواند پاسخگو باشد؟!

2. ايشان همچنين گفته اند امر و نهى مربوط به جنبه خاصى از زندگى اجتماعى انسان مى شود و از اين رو، به گمان نويسنده ، عصرى مى شود، نه دائمى . آيا هر چه رنگ امر و نهى و خواست شارع داشت چنين است ، آيا خواستهاى عبادى كه تعالى بخش حيات و روح آدمى است ، همه عصرى اند؟ يا هر آنچه متعلق به زندگى اجتماعى بود، مى توان آن را عصرى دانست ؟

3. از جمله دعاوى نويسنده محترم آن است كه هيچ دليلى نداريم كه احكام بيان شده در قرآن براى مسلمانان امروز نيز التزام شرعى داشته باشد؛ لابد منظور ايشان از ( هيچ دليل ) آن است كه هيچ فيلسوف غربى اين نظر را تاييد نكرده است ! و گرنه اگر منظور خود قرآن باشد، كه قرآن به صراحت خطاب به همه خردمندان گفته است قصاص ، منشاء حيات است و بر آن قيدى نزده كه اين حكم فقط براى اعراب آن عصر است : و لكم فى القصاص حياة يا اءولى الاءلباب (1122) و همچنين برخورد نويسنده محترم با دستورهاى ديگرى كه به اتفاق همه مسلمانان احكامى ابدى است ، چنين مى نمايد كه نويسنده محترم علاقمند است در جرگه روشنفكران باشد. نويسنده مايل است چونان دگر انديشمندان غربى احكامى چون ارتداد، جهاد و خلافت امامت را كه عقل ليبراليستى آنها را نمى پسندد و برخلاف به اصطلاح دمكراسى غربى است متعلق به واقعيتهاى فرهنگ گذشت در شمار آورد كه امروزه قابل فهم نيستند!

اما با كمال تاسف بايد گفت سخن اصلى مولف و دشوارى وى چيزى ديگر است و آن اينكه در جاى ديگرى مى نويسد: ( مسئله اصلى اين است كه در حال حاضر واقعا اثبات قطعى حقانيت يا بطلان يك دين غير ممكن گشته است . ) (1123) طبيعى است كه اين لاادرى گرى مانع اساسى در پذيرش صورت زبانى من قرآن و بالمال محتواى آن است . وى در جاى ديگر مى نويسد:

با كدام دليل و منطق مى توان ادعا كرد كه درباره آنچه در عصر معينى عقايد مسلم ، اخلاق مسلم و احكام مسلم اسلامى تلقى مى شود، نمى توان روش مندانه بحث مجدد كرد و نمى توان دايره آن مسلمات را تنگ تر يا وسيع تر كرد؟ نمى توان به آنها معناى جديد (قرائت جديد) نه مراتب متفاوت شناخت ، دارد؟ (1124)

/ 192