تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5. معارف فراعرفى

اگر شرط لازم زبان عرف آن باشد كه در سطح فهم عرف باشد، (1179) در اين صورت بايد حداقل يك رشته از تعابير بلند توحيدى و معادشناسى قرآن و همين طور حروف مقطعه آغاز برخى سوره هاى قرآن را خارج از سطح فهم عرف بدانيم ؛ زيرا به نظر نمى رسد اين گونه تعبيرها آشنا و متعارف در ميان عرف مردم باشد:

هو الاءول والاخر والظاهر والباطن ؛ (1180)
او (خدا) است اول و آخر و ظاهر و باطن .

( كل شى ء هالك الا وجهه ؛ (1181) همه چيز نابود شونده است جز ذات پرورگار. )

و ما تشاؤ ون الا اءن يشاء الله ؛ (1182)
و چيزى را نمى خواهيد مگر آنكه خدا بخواهد.

و هو معكم اءين ما كنتم و الله بما تعملون بصير؛ (1183)

و او (خدا) با شماست هرجا كه باشيد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .

ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى ؛ (1184)

تو تيز نينداختى آن هنگام كه تير انداختى ، بلكه خداوند تير انداخت .

و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ؛ (1185)

و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاى آن نزد ماست و ما جز به اندازه معين فرو نمى فرستيم .

لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اءول مرة ؛ (1186)

همانا تنها نزد ما آمديد، همان طور كه نخست شما را تنها آفريديم ) .

گويا از ميان خصائص گونه گون قرآن ، زيبايى و دلربايى قرآن سبب شده است ، كسانى گمان برند قرآن كتابى ساده و سهل است ؛ ولى روشن است كه اين تمام خصوصيات قرآن نيست ، بلكه قرآن به جز زيبايى و جاذبه ظاهرى ، ژرفايى نيز دارد كه پهلوانان انديشه ورز را مى طلبد تا به درك آن اعماق نايل آيند.

مطابق نقل ، اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود:

و ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق . لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به ؛ (1187)

ظاهر قرآن زيباست و باطن آن ژرف و ناپيدا، شگفتيهاى آن سپرى نگردد و تازه هاى آن به پايان نرسد و تاريكيها جز با آن زدوده نشود ) .

امام خمينى (ره ) درباره اين خصوصيت قرآن مى نويسد:

لسان قرآن ، لسانى است كه سهل و ممتنع است ، بسيارى از ارباب معرفت و فلسفه گمان مى كنند كه قرآن را مى توانند بفهمند براى اينكه بُعدى (از آن ) براى آنها جلوه كرده است و آن بُعدى كه در پس اين ابعاد است براى آنها معلوم نشده است . (1188)

6. مراتب عالى هدايت و عرف ويژه قرآن

قرآن به ما مى آموزد كه در فرايند تنزيلى و ارائه مفاد ظاهرى همانند خورشيد، روشنايى بخش راه همه انسانهاست تا حد نصاب هدايت و اتمام حجت و زمينه سعادت براى همگان فراهم آيد:

( هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين ) ؛ (1189)

( كذلك يبين الله آياته للناس لعلهم يتقون . ) (1190)

براى دستيابى به اين سطح از معانى قرآن ، استفاده از ابزارهاى زبان شناختى و سلامت عقلى كافى است . به نظر مى رسد كسانى كه از زبان عرفى قرآن سخن به ميان آورده اند، همين سطح از شناخت قرآن را منظور داشته اند كه براى عموم مردم از كافر و مسلمان تحقق مى يابد، (1191) وگرنه چگونه مى توان تمام معانى قرآن اعم از ظاهر و باطن و همه ابعاد و سطوح متصاعد معنايى آن را، در قلمرو فهم عرفى جستجو كرد؟ قرآن تصريح مى كند كه تمام حقيقت آن در همين فرايند ظهور و زبان از عمق به سطح خلاصه نمى شود، بلكه افزون بر اين ، قرآن داراى فرايند تاءويلى و زبان از سطح به عمق و حقايق متعالى است ، كه دستيابى به آن تنها با اتكا به اصول زبان شناسى عرفى ناممكن است . براى ورود به اين سطح از معارف قرآن ، افزون بر قوانين زبان شناختى ، استمداد از تعالى نفسانى و بُعد روان شناختى و معناشناسى آيات در پرتو يكديگر، نيز ضرورى است : انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون تنزيل من رب العالمين . (1192)

علامه طباطبايى (ره ) در مقدمه تفسير خود آورده است : قرآن را بايد با خود قرآن تفسير كرد و توضيح آيه را به وسيله تدبر و دقت از ديگر آيات جستجو كرد و مصاديق را با ويژگيهايى كه خود آيات به دست مى دهد، شناخت . (1193)

وى در موقفى ديگر بيان مى كند كه قرآن كتابى است قابل فهم و انديشه افراد عادى نيز بدان دسترسى دارد و آيات آن يكديگر را تفسير مى كنند؛ زيرا خداوند، مردم را به تدبر در آيات آن فراخوانده است ، تا در پرتو آن معلوم شود كه قرآن فاقد هرگونه اختلافى است . (1194)

با اين وصف ، وى در توضيح مفهوم ( تفسير به راءى ) تصريح مى كند كه :

اكتفا به ابزارهاى متعارف در فهم كلام عرب ، براى فهم كلام خداوند و مقايسه كلام خدا با سخن مردم ، خود نوعى تفسير به راءى است ؛ زيرا هرگاه به پاره اى از سخن هر متكلمى برخورد كنيم ، بى درنگ ، به قواعد متعارف در كشف مراد آن سخن برمى آييم و مى گوييم مرادش چيست ؛ و بر همين اساس است كه اقرار و شهادت و غيره صورت مى گيرد. اين همه ، بدان روى است كه سخن ما انسانها براساس دانش ما از لغت و مصاديق حقيقى و مجازى كلمات شكل مى گيرد. لكن قرآن ، چنانكه در بحثهاى سابق گذشته ، اين گونه نيست ، بلكه آيات قرآن با اينكه كلمه هايى جدا از يكديگرند، سخنى يكپارچه اند و همان گونه كه على (عليه السلام ) فرمود، پاره اى آيات آن در برابر پاره اى ديگر سخن مى گويند و برخى براى برخى ديگر گواهى مى دهند.

پس براى استنتاج مراد يك آيه ، تنها كاربرد قواعد جارى در معناشناسى كفايت نمى كند، بلكه راه صحيح فهم مراد سخن وحى آن است كه در هر موضوع تمامى آيات متناسب با آن بررسى و در آن تدبر كامل شود. مطابق اين معنا، تفسير به راءى كه مورد نهى قرار گرفته ، ناظر به طريق كشف معنا مى شود نه خود معنا. به عبارت ديگر در اين سخن ، (من فسر القرآن براءيه ...) از فهم سخن خداوند، با اكتفا به همان طريقه فهم سخن انسانها، پرهيز داده شده است ؛ هرچند ممكن است جوينده ، به معناى واقعى هم رسيده باشد. دليل اين سخن آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر فرمود: ( كسى كه در مورد قرآن با تكيه بر نظر خود سخن بگويد، و به معناى واقعى برسد، بازهم خطا كرده است ) . در اينجا حكم به خطا، با فرض دستيابى به معناى واقعى ، تنها به همان دليل است كه اين اشتباه ، مربوط به شيوه فهم است . (1195)

/ 192