رهاوردهاى هرمنوتيكى اين مبانى
آنچه به ايجاز تقرير گرديد، اشارتى گذرا بر مبانى عقلى ، نقلى ، عقلائى و تاريخى متعددى بود كه همه از باورهاى پايه و قطعى انديشمندان مسلمان در ارتباط با قرآن است . پذيرش اين مبانى زمينه ساز و جهت بخش يك هرمنوتيك ويژه در تعامل با قرآن و روش گذار طريقى خاص در فهم آن و ترسيم كننده معيار و منطقى مشخص در تفسير آن است كه تفاوتهاى چشم گيرى با ساير رهيافتهاى هرمنوتيكى خواهد داشت .با پذيرش هستى شناختى توحيدى و حكمت ربوبى ، هم جايگاه پديد آورنده قرآن بر ما روشن مى شود، هم موقعيت و هويت خود متن قرآن وضوح مى يابد.اگر قرآن را اثر وحى خداوند دانا و حكيم دانستيم ، كه به منظور هدايت و تربيت فرد و اجتماع انسان نازل شده است ، در اين صورت به حكم خرد، ناگزيريم ، تسليم اين واقعيتها شويم كه : سخن خدا، سخنى هدفدار و معنادار است و مراد و مقصود معينى در خود نهفته دارد كه در پى انتقال آن به مخاطب است . با توجه به اين جهت ، فرض ابهام ذاتى ، صامت بودن و فقدان يك معناى متعين مركزى در سخن وحيانى خداوند، چنانكه در آثار هنرى چون رمانهاى تخيلى ، تابلوها و كاريكاتورها و مانند آن ، فى الجمله ادعا مى شود، بدين روى ، طرح ابهام ذاتى و صامت بودن وحى و لااقتضا بودن متن و عدم تعين معنا، در تطبيق بر قرآن غريب است . (1207) چه اينكه عدم تعين معنا و فقدان يك محور قصد شده در هيچ متن علمى و سخن هيچ گوينده خردمندى قابل پذيرش نمى باشد. اين حقيقت را ما در زندگى روز مره انسانها تجربه مى كنيم كه نظام آوايى زبان ، براى انتقال معانى و حقايق درون ذهنى گويندگان است كه در تعامل اجتماعى خويش زبان را به قصد كاركرد تفهيمى آن به كار مى برند؛ از اين رو، كاركرد وحى پيامى خداوند نيز نمى تواند بدون هدف معين تلقى گردد، كه منافى حكمت الهى است .يادآورى مى شود، چنانكه پيشتر هم آمد، ديدگاه ابهام انگارى متن ، از ايده هاى هرمنوتيك مدرن است . البته در اين خصوص ، طيف ديدگاه هاى اين گروه كمابيش متفاوت است . در حالى كه برخى اصحاب هرمنوتيك فلسفى چون گادامر، به معناى مركزى متن اذعان داشته اند، (1208) اما آن را به دور از دسترس خواننده مى دانند و سخن گفتن متن را وابسته به تاءويل خواننده مى كنند. پاره اى ديگر از شالوده شكنان ، به ويژه اصحاب نقد ادبى و كسانى چون رولان بارت و دريدا، از ( مرگ مولف ) سخن مى رانند و قرائت وى را تنها يك قرائت ميهمان تلقى مى كنند. (1209)از سوى ديگر با توجه - اينكه سخن هر متكلمى باز نمود ويژگيها و حدود دانش اوست ، از اين لحاظ وحى قرآنى كه بازتاب علم احاطى خداوند متعال است ، فرض تاثيرپذيرى مفاد و محتواى قرآنى از اوضاع و احوال خارجى و اقتضائات عصرى نيز منتفى خواهد بود.همين طور با توجه به هدف دارى ، معنادار و تاءثير ناپذيرى گوينده قرآنى از محيط بيرونى و نامتناهى بودن دانش او، فرض طرح معانى برتر و فكر ناشده از سوى مولف ، كه مساوق با جعل و تولدى معناى جديد توسط خواننده و نه كشف و باز توليد انديشه مولف است ، نيز در تفسير قرآن مجال بروز و ظهور ندارد. به گفته ديگر، ديدگاه هستى شناختى توحيدى و متن شناختى قرآنى ، گرايش هرمنوتيكى متن محورانه يا مفسر محورانه محض را نفى مى كند، بلكه در اين چشم انداز، اساس تفسير، معناى متن و خواسته هاى مولف حكيم است و نقش مفسر كشف و باز توليد رازهاى جاى گرفته در متن و معناى تعبيه شده در آن است ، نه توليد و جعل معناى ناخواسته مولف ، و با توجه به غيب آگاهى مولف قرآن ، اساسا طرح دنياهاى ناشناخته و فكر نشده براى مولف مفهوم نمى يابد.نيز در پرتو اصل زير ساخت توحيدى ، كه متن قرآن را تجلى گاه خواستها و آموزه هاى خداوند يگانه و دفتر گزاره هاى آيين توحيدى و تصوير آن از جهان و انسان مى شمارد، هرگز نمى توان رهيافتهاى تفسيرى آن را بريده از مقاصد و پيام هاى خدا دانست و منقطع از هدفهاى گوينده ، به تفسير سخن وى نشست ؛ كه چنين تفسيرى ديگر تفسير قرآن نبوده بلكه بر ساخته هاى ذهن و فكر محدود بشرى قلمداد مى شود.نتايج پنج گانه كه به اختصار بيان شد، از آثار نگرش توحيد ربوبى است كه هرمنوتيك برخورد با قرآن و معناشناسى آن را در ملاحظه با گوينده قرآنى نشان مى دهد. به سخن ديگر اگر باور كسى در ارتباط با مولف قرآن باورى توحيدى باشد، ناگزير است در شيوه معناشناسى قرآن اين مسير را طى كند. همچنان كه هستى شناختى توحيدى ، جهان وجود را در دو قلمرو غيب و شهود مى نگرد و اين نگرش خود اثر كاملا متمايزى در تفسير مفاهيم غيبى چون وحى ، معجزه ، فرشته و شيطان ، حيا پس از مرگ ، حساب و كتاب و بهشت و جهنم و نعمتها و عذاب دارد.