چهار، پاسخگويى به نيازهاى حياتى انسان
فلسفه وجودى دين و شريعت ، هموار كردن راه تكامل و تعالى معنوى انسان و ايجاد زمينه براى تحقق هدف آفرينش است كه در پرتو دو عنصر اراده و آگاهى صورت مى پذيرد. كمال هر موجود - و از جمله انسان - فعليت يافتن و ظهور استعدادهايى است كه در وجود او نهفته است .وجود انسان داراى ساحتهاى گوناگون است . او پيكرى ، مادى و روانى ، فرامادى دارد. هر يك از اين دو ساحت خاستگاه هايى را براى انسان پديد مى آورند. از اين رو مقاصدى كه انسان در زندگى مى جويد، متنوع و ذومراتب است . گرايشهايى از وجود انسان صرفا در راستاى تاءمين حيات زيستى و نقطه مشترك ميان انسان و حيوان مى باشد، لكن گرايشهاى والايى نيز در وجود آدمى نهفته است كه فراتر از سطح حيات زيستى و حيوانى ، ريشه در فطرت آدمى دارد؛ تمايلاتى چون حقيقت جويى ، زيبايى طلبى ، حس مذهبى و جاودانه خواهى .غرض از بيان اين مقدمه كوتاه آن است كه وحى الهى و كتاب تدوين شريعت ، بالضروره هماهنگ با واقعيتهاى آفرينشى وجود انسان و در راستاى تاءمين و جهت دهى مطلوب به خاستگاه هاى گوناگونى است كه در وجود آدمى آفريده شده است . پيام راستين شريعت ، كه از سوى آفريدگار آگاه بر تمام خصوصيات پيدا و پنهان انسان نازل شده ، نمى تواند وجهه اى از واقعيتهاى زندگى مادى و معنوى ، فردى و اجتماعى ، عاطفى و عقلانى ، اين جهانى و آن جهانى وى را ناديده گرفته و آن را به دست غفلت و فراموشى سپارد.با توجه به اين معيار، آن دسته دريافتهاى دينى از كتاب و سنت ، كه بخشى از نيازهاى اصيل و مشترك سرشت انسانى را در حوزه شرعت ناديده مى گيرد يا به اين نتيجه ختم مى شود، برداشتى ناقص به شمار مى آيد. از همين رو نگرشهاى دنيا گريزانه مبتنى بر سركوب مطلق غرائز و خواسته هاى جسمانى ، ترويج رهبانيت و انزواطلبى و محدود كردن دين در زندگى فردى و يا بر عكس ، برداشتهاى آخرت گريزانه و تمام آمال دين را در اين دنيا جستن ، همه برساخته ها و اختراعات بشرى و پيرايه بند دين الهى است ؛ زيرا مفاهيم مربوط به نكوهش دنيا در قرآن ، مانند: و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو، (1304) و سنت راهبران الهى ، براساس تفسير جامعى از حيات است كه آدمى چشم اندازى فراخ از زندگى را آمال خويش سازد و دنياى زودگذر را ابزار و نه مقصد نهايى خود در شمار آورد. مطابق اين فهم ، نه تنها برخوردارى از مظاهر و نعمتهاى مادى معيشت مطرود نبوده ، بلكه اساسا به اقتضاى تاءمين نيازهاى طبيعى ضرورت مى يابد. چنانكه اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: كسى كه آن (دنيا) را وسيله عبرت بينى قرار دهد بينا مى شود و هر كس كه بر آن بنگرد كور خواهد شد: من ابصر بها بصرت و من ابصر اليها اعمته . (1305)متاءسفانه يكى از علل اساسى عقب ماندگى و انحطاط مسلمانان را مى توان ناشى از همين كژتابى در معرفت دينى و فروكاهى دين در قلمرو حيات فردى در تاريخ امت اسلامى جست ، كه از سوى زهدفروشان و مقدس مآبان و متصوفان بر انديشه و رفتار مسلمانان سايه افكند و ميان توسعه ، آبادانى و استفاده مشروع از نعمتها، كه مطلوب شريعت بود، و در نغلتيدن در دام دنيا و زندگى حيوانى ، تمايز نهاده نشد.پنج ، تعيين موضع و تفسير دين باورانه و نه دين سوزانه از متن
كسى كه بر كرسى فهم دين مى نشيند و كلام خدا را تفسير مى كند، ناگزير است خود را در محدوده اى معين و مواجه با يك رشته مبادى و مبانى قطعى ببيند كه از پيش معين شده است . او با امانتى مواجه است كه بزرگترين امانت تاريخ ديانت براى همه بشريت و سعادت آنهاست . چنين فردى بايد بكوشد تا در كشف و بيان سخن خدا، به امانت وى خيانت نورزد؛ چنانكه قرآن مى فرمايد: اءلم يؤ خذ عليهم ميثاق الكتاب اءن لايقولوا على الله الا الحق . (1306) او بايد موضع خود را براى مردم روشن كند كه : آيا يك انسان باورمند به سخن وحى خداوند است كه خود را در جايگاه معرفى و تفسير دين قرار داده يا فردى ملحد يا شكاك و مردد؟ بايد معلوم كند متنى را كه تفسير مى كند، آن را به ديده سخن هدفدار، عالمانه ، حكيمانه ، جامع و جاودانه خدا مى نگرد، يا به ديده كلام و فكر يك انسان معمولى كه در برهه اى از زمان به اقتضاى موقعيتهاى اجتماعى و تاريخى خويش اين سخنان را گفته است ؟!نتايج اين دو موضع بسيار متفاوت است . كسى كه از موضع اول و به نام يك ديندار - البته با دلائل خاص خود - به اين كتاب مى نگرد، محتواى اين متن را يك سنت پيوسته ، در جريان هدايتهاى توحيدى انبياى الهى مى بيند كه همه آنها اساس دعوتشان توحيد محورى ، معادباورى ، ارزشهاى والاى انسانى و تصحيح رابطه انسان با خدا و با مردم براساس ايمان و عمل صالح بوده است . آنان دعوتشان براساس حق و ايمان و راه درست بوده و در مقابل راه آنان ، راه كفر و ضلالت و باطل و شيطان قرار داشته است . اين همان شاكله كلى دعوت همه انبيا و دين حنيف است . اين شاكله به ما مى فهماند كه برداشتها و تفسيرهاى تجربه گرايانه ، الحادى ، سكولاريستى و پلوراليستى از دين توحيد محمدى صلى الله عليه و آله چه مقدار از روح دين بيگانه است .