فيلون ، شخصيت برجسته و شناخته شده يهودى ، با اينكه تفسير حرفى را نفى مى كرد اما تفسير رمزى را در مورد متون دينى ضرورى مى ديد. در عين حال تفسير تاءويلى او مبتنى بر اين قاعده است كه اگر ما نسبت به انتساب وصف يا فعلى نتوانستيم براساس ظواهر الفاظ عمل كنيم ، در اين صورت بايد تفسير ظاهرى حرفى را كنار بگذاريم . بر اين اساس وى افعال منسوب به خدا را نفى نمى كند، بلكه به تحليل و تاءويل آنها مى پردازد. (89)وى بر آن بود كه : در عبارات انسان انگارانه اى كتاب مقدس يك معناى عالى تر و غير انسان انگارانه و يك معناى فروتر يا انسان انگارانه وجود دارد. (90) اين بخش از تاءويلات خود بر دو گونه است : برخى طبيعى و معقول مى نمايد؛ مانند اين تعبير كتاب عهد عتيق : ( آدم خود را از نگاه خدا مخفى كرد ) (91) فيلون مى گويد: اين كلام ، مناسب با شاءن خدا نيست ، زيرا خداوند همه كس را مى بيند، پس بايد آن را به گونه اى تاءويل كنيم كه اين محذور پيش نيايد. گونه ديگر تاءويلات مربوط به ذكر وقايعى است كه ظاهر و باطن آنها به هيچ روى قابل توجيه نيست و مفسران به فكر تاءويل آنها افتاده اند؛ مانند داستان مست شدن لوط به دست دخترانش ، (92) داستان نوح ، (93) يهودا، تامار و يعقوب (94) و مانند اينها كه مفسران تاءويل گرا ناچار به توجيه شده و بر غير واقعى بودن اين حوادث تاكيد نموده ، از آنها معانى رمزى را جستجو كرده اند. (95) در آثار فيلون ساده ترين داستانهاى عهد عتيق ، باز نمود تحليلى عميق ترين انديشه هاى يونانى آمده است ؛ چرا كه تفسير مجازى متون مقدس از اصول مهم فلسفه فيلون است .از آثار مهم او تمثيلات كتاب مقدس است . (96) وى در قصه خلقت آدم و حوا، آن دو را به حالات نفسانى بشر تاءويل مى كند (97) و همين روال را درباره ديگر شخصيتهاى دينى كه در تورات نامشان برده شده در پيش مى گيرد. (98)
قلمرو ديانت مسيح (عليه السلام )
گرايشهاى تفسيرى مربوط به عهد جديد نيز خواه در شكل تفسير لغوى محض ، يا در قالب تفسير رمزى و سرى و يا در شيوه تفسير لاهوتى - كه به صورت و قالب ظاهرى متن چندان اهميت نداده ، بلكه به ادعاى خود در پى كشف پيام و بدست دادن محتواى لاهوتى كتاب مقدس است - (99) همه مبتنى بر پيشفرضهايى زبانى براى متون مقدس عهد جديد مى باشند.در تفسير انجيل به مواردى از تفسير خود مسيح بر مى خوريم كه در آنها نشانه هايى از تفسير تمثيلى و رمزى انجام گرفته است ؛ چنانكه در انجيل يوحنا (1 - 10) در شرح شبان و گوسفندان مشاهده مى شود. به ديگر سخن ، با توجه به اينكه قريب يك سوم از تعاليم انجيل را امثال تشكيل مى دهد و زبان تصويرى و رمزى در آنها فراوان است ، اين زمينه مشترك مجال مى يابد، چنانكه ذكر روياها، اخبار غيبى ، پيشگوييها، غزلها و مزامير نيز زمينه نوعى تفسير مشترك ميان عهد قديم و عهد جديد را فراهم مى آورد. اما جدى تر از اين ، كه همواره مايه دردسر و مشغله خاطر علماى اهل كتاب بوده ، آهنگ نامنسجم كتابهاى مقدس (از لحاظ صورت ، زبان و محتوا) به طور عام و مسئله محورى تثليث و تجسد و فدا در اناجيل موجود از سوى ديگر است (100) كه تحليلهاى زبانى ويژه اى را در حل اين معضل مى طلبيده است ؛ تا جايى كه ايريناوس (130 م ) يكى از بزرگ ترين مفسران كتاب مقدس در قرن دوم ، بر اين عقيده تاءكيد ورزيد كه تنها كليسا مى تواند زبان كتاب مقدس را فهم و تفسير كند. (101)يوحناى دمشقى كه الفاظ محمول بر خداوند را به دو دسته : الفاظى كه معرف چيزهاى واقع اند و الفاظى كه صرفا لفظ يا نام هستند، تقسيم كرد به خوبى نشانگر پيدا كردن راه حلى در مسئله تثليث و امور ديگرى چون مرگ مسيح و قيام و معجزات اوست كه در عهد جديد آمده است .راه حل آباى كليسا در معناشناسى صفات و حمل الفاظ مشترك ميان خدا و انسان آن بود كه الفاظ حمل شده بر خدا يا بايد به صورت افعال بيان شود و يا به صورت سلبى (آنچه خدا آن نيست . (102) )