تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بازتابهاى كلامى معرفت شناسى جديد غرب

پيشتر آمد كه معرفت شناسى نسبت به نظريات و باورها داراى يك نقش كليدى است ؛ از اين رو در ارتباط با شناخت دين و متون دينى نيز موضوع از همين قرار است . اگر راه معرفت براى بشر مسدود و بن بست شكاكيت و نسبى گروى از حيات آدمى ؛ جدا ناشدنى نيست انتظار يك رهيافت يقينى و شناخت راه حق و تفسير درست دين ، همه در هاله ابهام فرو مى رود.

تاءثير جهت گيرى معرفت شناسى در ارتباط با حوزه دين شناسى تا آن پايه ژرف است كه مبداء يك رويكرد و تحول بنيادين در دين شناسى دو قرن اخير غرب شده است . وقتى كانت ، كارايى عقل نظرى را در پى ريزى متافيزيك از كار انداخت و هرگونه بحث نظرى را در قلمرو دعاوى دينى بى ثمر دانست ، ناگزير جغرافياى مفاهيم دينى را در زاويه تجربه عملى و فوايد اخلاقى محدود كرد.

همين سان ، نگرش پيروان اصالت تجربه ، كه عيار اعتبار تمام گزاره ها را در عينك تجربه حسى نگريستند اين تنگ نظرى معرفت شناختى ، عرصه را بر هر نوع عقل منطقى و وحى آسمانى بست و دانش تجربى را جانشين همه امور مطلق و مقدس نمود. اما ديرى نپاييد كه اين معرفت شناسى و هستى شناسى وابسته به آن ، پايه هاى خود را در كام ترديد و تزلزل افكند. با مشاهده افول برخى نظريات علمى ، يافته هاى علمى نيز در ورطه تشكيك افتاد و علم ، تنها ابزار عمل (instrumentalism) و نقش آن ، ابطال تئورى دانسته شد، نه كشف قوانين و شناخت واقعيت . (165) از اين رو، اين روش علمى تمام هنر خود را نسبيت و شكاكيت در معرفت و نسبيت در حقيقت دانست .

رهاورد اين رويكرد در ارتباط با دين آن شد كه ديانت در حد احساس شخصى فرو كاسته شد. اساسى ترين ثمره اين نگرش آن شد كه بُعد معرفت بخشى را از گزاره هاى دينى سلب كرد. (166) پيداست كه محصور كردن دين در احساس ‍ قلبى ، راه را بر هرگونه منطق مشترك انسانى مسدود نموده ، پلوراليزم دينى را پديد مى آورد كه در پرتو آن همه انديشه ها واجد حظى از حقيقت اند و هيچ حق محض يا باطل محضى وجود نخواهد داشت ، و اين چيزى جز همان نسبى گروى نيست .

بر اين اساس است كه تلاش امروز غرب با استناد به يك رشته شواهد تجربى ، صرفا در راستاى توجيه باورهاى دينى ، معلل نمودن و معقول جلوه دادن باورهاى دينى و تبيين يقين روان شناختى آنها صورت مى گيرد و نه مدلل كردن و اثبات صحت گزاره هاى دينى و تبيين يقين منطقى آنها. مبناى اين نگرش همان ايده معرفت شناختى هيوم و كانت است كه انسان را از دستيابى به واقع محروم دانست و اين نگرش حتى در راسل نيز اثر گذاشت كه گفت : وقتى گزاره اى را بيان مى كنيم ، فى المثل ( اين ديوار سفيد ) است ، اين گزاره در واقع داراى يك قيد پنهان است و آن اينكه : ( به نظر من چنين است ) و يا ( باور دارم كه اين گونه است ) . (167)

/ 192