چنانكه مشاهده شد هر يك از ديدگاه هاى ياد شده ، خواه آنها كه جانب دفاع از دين را گرفته و به نفى نظريه هاى علمى يا انتقادات مربوط به كتاب مقدس پرداخته اند و يا به توسع زبان دينى و تعدد ساحت معنايى متون قائل شده اند، خواه ديدگاه هايى كه جانب علم را گرفته ، ساختار زبانى متون را كنار نهادند و يا رويكرد انتباه دينى كه هويت دين را در بُعد احساس فردى درون انسان دانسته اند، صورت زبانى متون دينى را در درجه نازل اعتبار دانسته اند و همه رويكردهايى ناگزير متعلق به حوزه تفكر دينى غرب ، جهت رفع مشكلات خاص آن فرهنگ اند، گو اينكه خود مبداء دشواريهاى ديگرند. در اينجا جهت مزيد تاءمل در مورد يكى از اين ديدگاه ها، يعنى ( تجربه دينى ) كه امروز نيز كمابيش رايج است درنگ مى كنيم .چنانكه ملاحظه شد، شلاير ماخر در رويارويى با هجمه هاى عصر روشنگرى به ين ، در صدد احياى سنت دينى بر آمد. او ديندارى را نوعى احساس درونى بى ارتباط با علم و عمل تفسير كرد، كه ممكن است در قالب انديشه بيان شود ولى انديشه به وجود آورنده آن نيست .نگرش شلاير ماخر بر اين سه فرض اساسى مبتنى است كه : اولا، آگاهى يا تجربه دينى كاملا مستقل از مفاهيم و عقايد است ؛ ثانيا، توصيف آن لحظه آن است كه بگوييم احساس بى نهايت يا آگاهى از وابستگى مطلق است ؛ سوم آنكه زبان و آموزه هاى دينى ، بسط تعابير خود جوش و طبيعى از اين احساس يا آگاهى هستند، نه احكام يا ادعايى درباره هستى .اما آيا اين فرضيات قرى توفيق است و مى توان ايده شلاير ماخر را كه نجات دين از نقاديهاى كوبنده مخالفان آن است ،تاءمين كند؟ به نظر مى رسد اين نكات از ديد شلاير ماخر مغفول و بى پاسخ مانده است : نخست ، مقصود از فرض اول ، اثبات اين مطلب است كه عنصر مشترك ديندارى ، لحظه اى از آگاهى درونى پيش زبانى و پيش نظرى است و لذا قابل ارجاع به چيز ديگرى نيست و فرض دوم ، به متعلق آن احساس اشاره دارد و رابطه نفس را با آن بيان مى كند كه رابطه تام و وابستگى وجودى است ؛ اما اين دو فرض چگونه با يكديگر قابل جمع اند؟ اگر براى شناسايى لحظه متمايز تجربه دينى لازم است كه به مفهوم وابستگى و اين انديشه كه همه زنجيره علل ، كه آن را جهان مى ناميم ، وابسته به قدرتى جامع تر و جداى از آن است ؛ در آن صورت چگونه مى توان گفت تجربه ، مستقل از انديشه و زبان است ؟ (209)دوم آنكه ، تحقق تجربه دينى و لحظه آگاهى دينى ، امرى اختيارى است يا خارج از اختيار انسان ؟ لازمه اختيارى دانستن آن لحظه آگاهى ، اين است كه با يك رشته تصورات مفهومى و آمادگيهاى ذهنى و روحى در انتظار آن مى نشيند و اين بر خلاف نگاه شلاير ماخر است . اگر بگوييم آن لحظه آگاهى دينى ، امرى خارج از اختيار است در آن صورت هيچ گونه دعوت دينى كه شلاير ماخر به آن مى خواند مفهوم نخواهد داشت .