نقد ديدگاه زبانى تجربه دينى
چنانكه ملاحظه كرديم ، غرض از فرض سوم شلاير ماخر، تبيين ارتباط آگاهى دينى با زبان جامعه دينى بود. به عقيده او زبان دينى اوليه ، بساط تعبيرات طبيعى و خود جوش حالات درونى در نمودهاى مستقيم و بى واسطه صوتى است . طبيعى دانستن اين تعبير به معناى انكار قراردادى بودن آن است و در نتيجه به معناى آن است كه ارتباط بين آگاهى دينى و تعبير زبانى آن ، مستقل از تاءثيرات فرهنگى و فكر استدلالى است . (211)به سخن ديگر، اين مطلب مبناى تفكر الهيات اعتدالى را درباره وحى و كتاب مقدس پى ريزى كرد، كه در رويارويى با شواهد علمى جديد با فرض پذيرش آنها، تجديد نظرى در اين مفاهيم صورت گرفت . در اين نگاه به جاى انكار وحى ، مفهوم تازه اى از آن ارائه و اظهار شد: كه خداوند وحى فرستاده است ، ولى نه با املاى يك كاتب معصوم ؛ بلكه با حضور خويش در حيات مسيح و پيامبران بنى اسرائيل . در اين صورت كتاب مقدس وحى مستقيم و منزل الهى نيست ، بلكه يك مكتوب كاملا انسانى و گواهى انسان بر بازتاب وحى در آيينه احوال و تجارب بشرى است . (212)ابرازى دانستن و بازتاب صرف و احساس درونى قلمداد كردن زبان دينى و عارى دانستن آن از هرگونه داورى درباره جهان ، براى رفع تعارض زبان دينى و احكام علم و فلسفه كه نوعى همگونى با نظر ويتگنشتاين دوم و پوزيتيوسيتها دارد؛ آن را از پشتوانه معرفتى و هستى شناختى و معناشناسيك تهى مى سازد و به نظر نمى رسد كه اين لوازم با ديدگاه احساس وابستگى به كانون لايتناهى وجود كه شلاير ماخر در پى تبيين آن است سازگارى داشته باشد.شلاير ماخر مى پذيرد كه بيانات دينى ، به آن معنا كه بيانات علمى يا فلسفى صادق يا كاذب اند، صدق و كذب بر نمى دارند، و قبول دارد كه آنها چيزى درباره جهان هستى به ما نمى گويند، اما با اين وصف ، معتقد است كه آنها را مى توان به دليل سازگارى منطقى و كفايتشان در بيان آگاهى دينى ارزيابى كرد. بنابراين ، بايد اذعان كرد كه پذيرش چنين ارزيابيهايى ، متضمن آن است كه آن بيانات ساختار منطقى داشته ، و آگاهى دينى ، جزء مفهومى داشته باشد. (213)از اين نكته نيز نمى توان غفلت كرد كه رهيافت اعتدالى در تفسير وحى و كتاب بر خلاف ديدگاه سنتى در طول تاريخ حيات دينى و سنت پيامبران ابراهيمى است . البته ما نيز با شلاير ماخر موافقيم كه متون مقدس دينى موجود در عالم مسيحيت و يهوديت عين وحى نازل بر پيامبران بزرگ بنى اسرائيلى نبوده ، بلكه انباشته اى است از تاريخ ديانت آن قوم كه گهگاه سخنان و پيامهاى موسى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) و ديگر انبياى بنى اسرائيل را منعكس مى كند، ولى اين حقيقت كه انبياى الهى از طريق وحى ، حامل رسالت و پيام الهى براى رهنمود مردم در جهت تقرب به خدا و پيدايش ارتباط مينوى انسان با ساحت قدسى عالم بوده اند، مجال ترديد ندارد. تمام دشوارى شلاير ماخر و امثال او در اين نكته نهفته است كه كتابهاى مقدس يهودى - مسيحى موجود، فاقد يك ديدگاه روشن در تبيين هستى و نيز حيات و سرنوشت انسان در جهت نيل به كمال مطلوب است ، از اين رو منتحلان به اين اديان ناگزير به عقب نشينى شده ، دعوى توصيفى بودن و تبيين را از گزاره هاى دينى پس گرفته اند.