تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنابر نظر هيدگر آغاز فهم و تفسير از مفسر است و به مفسر ختم مى شود. فهميدن يك اثر يا متن يا شى ء خارجى ،ساز و كارى حلقوى دارد. آغاز فهميدن از ماست و اين فهم پيشينى با اثر، يا متن يا، شى ء خارجى سنجيده مى شود و در اين تعامل فهم ديگرى در پى فهم نخستين در ما شكل مى گيرد و اين امر همچنان ادامه مى يابد. (233)

تحليل خاص هيدگر در باب ماهيت فهم و ساختار وجودى آن و حلقه هرمنوتيكى وى ، به قول رابرت هولاب عبارت از كشف معنايى كه نويسنده در متن نهاده ، نيست ، بلكه گشودن و وانمودن امكان بودنى است كه خود متن به آن اشاره دارد. همچنين تفسير عبارت از تحميل ( معنا و مفادى ) بر متن و يا ارزشگذارى بر آن نيست ؛ بلكه توضيح وابستگى و اشتغالى است كه به وسيله متن در فهم همواره پيشينى و مقدم ما از جهان و آشكار مى شود. (234)

از متكلمان جديد مسيحى ، بولتمان سخت تحت تاءثير هيدگر قرار گرفت و اذعان ورزيد كه تفاسير ما از كتب مقدس با پيشفرضهاى فلسفى و نظرى تشخص مى يابند، فلذا در هر تفسير تنها پرسش اساسى آن است كه اين پيشفرضها چه اندازه صحت دارند. (235)

انسان ، محكوم زندان تاريخ

هيدگر در هستى و زمان دازاين را وجودى تاريخى (hestorical) معرفى مى كند. براى وى تاريخى بودن ، نه يك امر عارضى ، كه امرى وجودى و ذاتى است .

براساس زمان مندى و تاريخ ‌مندى انسان ، بشر فاقد سرشت و ماهيت مشترك و ثابت است . هر انسانى چيستى و سرشت خويش را وامدار تصميم خود يا تسليم شدن به روزمرگى است . (236)

براساس تاريخ ‌مندى آدمى ، هر چه ما مى فهميم برگرفته و سازگار با دنياى تاريخى ماست . مفسر در خويشتن تاريخى خود، زندگى و فهم مى كند و هرگز نمى تواند به دنياى تاريخى ديگرى (مولف ) گام نهد. (237)

او دو گونه نگرش به مسئله زبان داشته است . در ( هستى و زمان ) تاكيد وى بر آن است كه زبان را بايد پديده اى بشرى يا وصفى وجودى دانست . در اينجا زبان ، فراتر از آواها، واژگان و مانند آن است و همچون نظامى از نشانه ها و نمادها كه مسئله اصلى ، درك نسبت آن به هستى است ، تلقى مى شود.

اما در نگاه متاءخر هيدگر افزون بر اينكه زبان در مركز انديشه او قرار مى گيرد، زبان با مفهومى متفاوت از تلقى متعارف ، به تمامى چيزهايى كه با آنها معنا روشن مى شود، اطلاق مى گردد. برابر اين نظر، همان گونه كه كلام روشنگر معناست ، يك قطعه موسيقى ، يا يك نهاد اجتماعى نيز روشنگر معنا هستند؛ از اين رو آنها نيز زبانند. بدين لحاظ جملات ديگر وى چون :

( هستى ما زبان گونه است ) ، ( ما در زبان زندگى مى كنيم ) و... معناى خاص خود را پيدا مى كنند. اگر همواره ما در زبان زندگى مى كنيم ، هرگز نمى توانيم از زبان فراتر رويم و از آنجا به زبان بنگريم . (238)
نكته اى كه نمى توان آن را ناديده گرفت آن است كه هيدگر تلقى قاطع و روشنى از هرمنوتيك ارائه نمى دهد. اگر هرمنوتيك او در هستى و زمان ، هستى شناسى فهم است ، در نوشتارهاى پس از هستى و زمان ديگر پروژه هاى فلسفى از نوع هستى شناسى معرفى نمى شود.

/ 192