هرمنوتيك فلسفى گادامر (1900)، نيز كاوشى در ماهيت فهم و تبيين شرايط وجودى آن است و تناسب فراوانى با آراى هيدگر دارد و مى توان ( حقيقت و روش ) را تنسيق و تكميل ( هستى و زمان ) هيدگر قلمداد نمود.گادامر تمام هستى شناسى خويش را به تاءمل در ماهيت فهم و زبان معطوف مى داند. از ديدگاه او تجربه ما از جهان ، پيچيده به زبان است و تمامى تجارب ما از جهان به ويژه تجارب هرمنوتيكى ، به وساطت زبان آشكار مى شود و همه اشكال تفسير، حتى آنها كه به فهم متن مربوط نمى شود، رنگ زبانى دارد. (242) او به پيروى از استادش هيدگر در جهت دادن هرمنوتيك از روش شناسى فهم به هستى شناسى فهم آن را بر پايه زبان استوار مى كند و در بخش سوم كتاب حقيقت و روش ، كه مباحث اصلى وى در باب زبان است ، مى گويد: چرخش وجودى هرمنوتيك به وسيله زبان هدايت مى شود ) . (243)در برابر ديدگاه عمومى كه زبان را ابزار حصول فهم و تفهيم و تفاهم مى دانسته و ماهيت فهم را به غير از خود زبان يم داند، گادامر به تاءثير از رمانتيسيسم آلمانى و متفكر شاخص آن شلاير ماخر، ماهيت فهم را زبانى مى داند، و از نظر او همه فهمها تفسيرى است و تفسير نيز در زبان جاى دارد، در نتيجه زبان داخل در ماهيت خود فهم است . (244) در نگاه گادامر زبان در ارتباط با معنا و فهم خصلت تاءملى دارد؛ يعنى با آنكه واقعيت دارد و فهم و تفسير در آن واقع مى شود، اما (به لحاظ قرابت فهم و زبان ) از وجود آن در تحقق معنا غفلت مى شود. (245)