مولفه هاى فهم هرمنوتيكى گادامر
فهم در هرمنوتيك فلسفى گادامر، دربردارنده ويژگيهايى چون : اثرپذيرى از تاريخ ، سنت ، پيشداوريهاى ذهنى فهمنده ، ديالكتيكى و مبتنى بر پرسش و پاسخ است . گادامر بر آن است كه پديده هرمنوتيكى افزون بر آنكه مبتنى بر ديالوگ و روش ديالكتيكى است ، از ساختار پرسش و پاسخ نيز تبعيت مى كند؛ يعنى منطق حاكم بر اين گفتگو و روش ديالكتيكى ، منطق پرسش و پاسخ است ، (246) چنانكه در هرمنوتيك وى هيچ فهمى عارى از پيشداورى نيست . (247) البته او پيشداورى درست و پيشداورى نادرست را تفكيك مى كند؛ اولى را منشاء فهم و دومى را موجب بدفهمى مى داند، (248) هرچند معيار روشنى براى بازشناسى اين دو پيشداورى ارائه نمى دهد.با توجه به آنكه پيشداورى و پيش فهم ، كه ذهن فهمنده همواره آغشته به آنهاست ، تحت كنترل و اختيار او قرار ندارد؛ از اين رو، اين امكان وجود ندارد كه ميان آنها تمايز نهاده شود و پيشداورى صحيح از ناصحيح جدا گردد. او مى گويد: ( تلاش براى رهايى از تصورات خودمان در امر تفسيرى نه تنها ناممكن ، بلكه بى معنا و نامعقول است . تفسير كردن دقيقا به معناى وارد كردن پيش تصورات خويش در بازى است ، تا جايى كه معناى متن واقعا بتواند براى ما به سخن درآيد ) . (249)همچنين او تاكيد دارد كه فهم ، دائم متاءثر از افق معنايى و موقعيت هرمنوتيكى فهمنده است و به دليل آنكه افق معنايى متاءثر از تاريخ است ، در نتيجه فهم دائما تاريخى است .دليل ديگر بر تاريخى بودن فهم آن است كه افق فهم ، امرى سيال و متغير و هميشه در حال شكل گرفتن است . بنابراين از آنجا كه انسان در سنت به سر يم برد و از آن متاءثر است و فهم او به همه امور از تاريخ و سنت اثر پذيرفته است ، نمى تواند از سنت برون آمده ، آن را همچون موضوع و ابژه بنگرد و فهم عينى ، خالى از تاءثيرات تاريخ از آن داشته باشد. (250) اساس سخن گادامر آن است كه فهم ، واقعه اى است كه در همه اشكال آن از تاريخ و سنت (مجموعه تفاسير و فهمهاى پيشينيان ) اثر مى پذيرد. موقعيت هرمنوتيكى اين پيشداوريها برخاسته از تاريخ و سنتى است كه وى در آن به سر مى برد. معناى واقعى ( موقعيت ) آن است كه ما هرگز نمى توانيم خارج از آن بايستيم و به همين دليل قادر به كسب شناخت عينى از آن نيستيم . ما همواره خويشتن را در يك موقعيت مى يابيم با نور افكنى چيره بر آن ، كه هيچ گاه به پايان نمى رسد. (251)از سوى ديگر با توجه به آنكه فهم داراى رويكرد كاربردى است ، يعنى فهم يك اثر با توجه به موقعيت ، علائق و انتظارات و شرايط حاضر فهمنده صورت مى پذيرد، اين رويكرد مستلزم فهم نو به تناسب موقعيت جديد فهمنده است . به همين دليل گادامر با توجه به دخالت دو سويه ذهنى مفسر و خود اثر در ساماندهى فهم از عنوان ( امتزاج افقها ) (Fusion of horizons) استفاده مى كند. (252)دور هرمنوتيكى و حلقوى فهم نيز تاكيد همين معناست كه فهم از مفسر آغاز مى شود، يعنى پيش از آنكه متن يا اثر هنرى را به مفسر القا كنند، اين مفسر است كه باب فهم را مى گشايد و معنايى را به سوى موضوع پيش مى افكند. او مى گويد: شخصى كه در فهم يك متن مى كوشد همواره عمل پيش افكنى (Projecting) را صورت مى دهد. او به محض اينكه معناى نخستين متن برايش ظاهر مى شود، معنايى را برابر كل متن پيش مى افكند. از سوى ديگر، معناى نخستين تنها به اين علت ظاهر مى شود كه او متن را با انتظارات خاصى قرائت مى كند.