تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ويژگيهايى كه ريكور براى تفسير قائل است ، چون استقلال معنايى متن از قصد مولف و گسست پيوند ميان متن و زمينه پيدايش آن (Context) تمايز نهادن ميان معنا (Sense) و محكى و مفاد (refernce)، نگرش كل گرايانه (holistic) و وابستگى شيوه كليت و اصل و فرغ آن به حدس مفسر و به خود اختصاص دادن (appropriation)متن به عنوان مرحله پايانى تفسير؛ همه از مواردى است كه هر يك زمينه نوعى نسبى گرايى و فرو افتادن در وادى شك گرايى در امر تفسير است . (285)

ناكامى هرمنوتيك فلسفى

هرمنوتيك فلسفى كه در رهيافتهاى گونه گونش بُن مايه خود را بر نسبى گرايى و تكثر قرائتها و عدم تمايز جدى ميان موضوع و متن با فاعل شناسا قرار داده بود، هرگز توفيق پيدا نكرد كه پارادايمهاى ديگر را از صحنه حيات فكرى بشر بيرون براند، بلكه رقباى جدى از همان روزگار ظهور و بروز تاكنون مجال را بر هرمنوتيك مدرن تنگ كرده اند.

امليو بتى حقوقدان ايتاليايى (1968م ) معاصر گادامر، به رغم هرمنوتيك فلسفى ، كه دغدغه تبيين بُعد وجودى فهم را در سر مى پرورد، بر سنت هرمنوتيك سنتى شلاير ماخر و ديگران تاكيد مى ورزيد كه روشى براى درك مقصود مولف است .

در نگاه بتى ، تفسير تلاشى است كه هدف از آن رسيدن به فهم است . از اين روى ، او با اذعان به امكان فهم و تفسير عينى ، استناد به ( پيشداورى ) و ( تاريخى بودن انسان ) را در جهت نفى امكان فهم عينى مردود مى شمارد و درك اجمالى حقيقت را همواره امكان پذير مى داند.

بتى تفسير را به سه پايه : قالبهاى معنادار متن ، ذهنيت مولف و تكاپوى ذهنى مفسر استوار مى بيند، و كاركرد تفسير را در بازشناسى انديشه ها و پيامهاى نهفته در موضوعات معنادار مى جويد. يعنى همان گونه كه اثر، ظهور ذهنيت مولف و صاحب اثر است ، هرمنوتيك نيز نقطه پايان خويش را رسيدن به همان ذهنيت مى بيند؛ زيرا مفسر در پى آن است كه از طريق تفسير متن به فهم ذهنيت آفريننده اثر برسد و معناى متبلور در سيماى اثر را كه رهاورد فكر مولف است ، بازشناسى و بازآفرينى كند.

براى رسيدن به هدف تفسيرى بتى ، قواعد چهارگانه اى ارائه مى كند. نخست ، لحاظ اثر بر حسب ارتباط آن با ذهنيتى كه در آن بروز يافته و حفظ حيثيت نمايشگرى موضوع ؛ دو ديگر، اصل تماميت و سازگارى معنا، يا تلائم معنايى جزء با معناى كل متن ؛ سه ، رويارويى مجدد فرايند ذهنى منتهى به خلق اثر در ذهن خويش و بازسازى و ترجمه ذهنيت آفريننده اثر در درون خود و چهار، مطابقت هرمنوتيكى معنا يا سازگارى فعليت ذهنى مفسر با موضوع . (286)

همچنين از معاصران ، هرش نيز به جد هرمنوتيك فلسفى را به چالش كشيد. در نگاه هرش ، قصد مولف داراى نقش ‍ اساسى است ؛ زيرا وى معناى متن و ثبات و تعين آن و امكان دستيابى به تفسير عينى متن را با نيت مولف گره مى زند. از نظر هرش معناى لفظى نه محصول واژگان ، بلكه وابسته به آگاهى و قصد مولف است ؛ زيرا الفاظ به خودى خود هيچ معنايى ندارند، مگر آنكه كسى چيزى از آنها قصد كند، يا چيزى از آنها بفهمد. (287) به اين روش هرش استقلال معنايى متن از ماتن را مردود مى شمارد.

پيوند معناى متن ، به نيت آگاهانه مولف ، اين نتايج را در پى دارد: اولا معناى متن ، امرى مشخص است ؛ ثانيا تعين معنايى متن ، زمينه ساز ( اعتبار ) تفسير و معيارى براى ارزيابى تفسير معتبر، يعنى تفسير منطبق با قصد مولف ، از تفسير نامعتبر است و ثالثا معناى متن ، يعنى مقصود مولف ، تغييرناپذير است .
البته او ميان ( معنا ) يا ( معناى لفظى ) با ( معنا نسبت به ) تمايز قائل است . ( معناى لفظى ) كه براساس نيت مولف به هنگام آفرينش متن شكل گرفته همواره ثابت است ، آنچه قابل تغيير است ( معنا نسبت به ) (مخاطبان ) است كه معطوف به بيرون است .

هرش در انحاى تعامل با متن ، تمايز قائل مى شود و اين تمايز را بر معناى تفاوت فهم ، تفسير، داورى و نقد استوار مى سازد. وى هدف مورد جستجوى مفسر را كوشش براى درك معناى مقصود مولف و باز توليد (Reproduce) ذهن وى مى داند. بر همين اساس نقد جدى خويش را متوجه گادامر مى كند كه تفسير را فعاليتى توليدى از سوى مفسر، بى لحاظ كردن قصد مولف مى داند. او گادامر را گرفتار اين تعارض مى بيند؛ زيرا وى از سويى استقلال معنايى متن را كه منتج تكثر معنايى متن ، باز توليدى بودن تفسير، پايان ناپذيرى و شالوده شكنى و بى معيارى تفسير است طرح مى كند و از ديگر سوى ، از اينكه كدام تفسير به حقيقت نزديك تر است سخن مى گويد.

از نظر هرش دانش تفسير بر ( منطق اعتبار ) استوار است . او بر آن است كه هرچند مفسر نمى تواند با يقين به مطابقت فهم خويش با مراد مولف حكم كند، اما اين نبودن اطمينان منتج ناممكن شدن درك مراد مولف نمى شود، از اين رو اعتبار فعلى (Present Validity)، هدف تفسير به شمار مى آيد. بدين لحاظ هرش ضرورت تن دادن به معيارهاى تاييد تفسير را پيشنهاد مى كند.

هرش در پرتو مبانى هرمنوتيكى خود، تاريخيت معنا را در بوته نقد جدى مى گذارد؛ چه اينكه بنا بر تاريخيت معنا، دگرگونى معنايى ، پيوندى با اعمال زبانى نمى يابد. صرفنظر از آنكه اين انديشه ضابطه گريز مجال را بر هر نوع سنجش ، در شناخت تفسير معتبر، مسدود نموده ، به نوعى آنارشيسم فكرى سوق پيدا مى كند كه راهى براى تشخيص معنا باقى نخواهد ماند. (288)

چنانكه ملاحظه شد هرمنوتيك فلسفى از جمله رويكردهاى فكرى در دوران جديد است كه با ارتباط وثيق آن در حوزه معناشناسى و زبان متون دينى ، دشواريهاى بسيارى را فراروى فهم روش مند آنها قرار داده ، با شالوده شكنى و ناديده انگاشتن هنجارهاى رهيافت خود درگير تهافتهاى جدى درونى است ، لكن التفات به آن در شكل گيرى زبان دينى جديد غرب سزامند تاءملى درخور است .

/ 192