تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ويتگنشتاين متاءخر و بازيهاى زبانى

از جمله ديدگاه هاى بسيار مهم در باب زبان دينى ، نگرش اخير ويتگنشتاين (1889 - 1915م ) است كه به ( بازيهاى زبانى ) موسوم است و پس از او د.ز.فيليپس آن را گسترش داد. پيشتر ديديم كه نگرش نخست ويتگنشتاين درباره زبان معنادار، زبان توصيفى و واقع گرا، همان رهيافت پوزيتيويستى دانسته مى شد.

در اوايل قرن بيستم اكثر فيلسوفان تحليلى و منطق دانان ، از جمله ويتگنشتاين ، معتقد بودند كه كار زبان (مجموعه مفاهيم ذهنى ) تصوير كردن عالم واقع است . البته اين تصوير ذهنى ممكن است مطابق با واقع باشد و ممكن است مطابق با واقع نباشد. اما ويتگنشتاين در نظريه دوم خود اظهار داشت : نظريه تصويرى اساسا اشتباه است ، ما واقعيت را تصوير نمى كنيم ، بلكه زبان ، كارى مثل يك بازى انجام مى دهد. اساسا هيچ نقطه اتكايى بيرون از بازيهاى زبانى ، نيست كه بتوانيم از آنجا نسبت بين زبان و واقعيت را ارزيابى كنيم . از اين رو فيلسوف نبايد به دنبال ساختن تصويرى باشد كه تطابق بيشترى با واقع دارد؛ اساسا چنين فرم منطقى وجود ندارد. يك فيلسوف بايد هر چيز را همان طور كه هست باقى بگذارد و نظاره كند كه مردم چگونه حرف مى زنند. كار او تنها تفكيك گفته هاست . (324) اساس بحث ويتگنشتاين در رابطه لفظ و معنا، مبتنى بر استعمال است ، بدين معنا كه آنچه موجب معنا مى شود استعمال لفظ در جملات و كاربردهاست (The use Theory). (325)

به نظر مى رسد دشواريهايى كه تنگناى معنادارى تجربى پديد آورد، وى را به سوى ديدگاهى سوق داد كه معيار فراگيرترى براى زبان عرضه كند؛ از اين رو در نگرش اخير خود، يعنى تحقيقات فلسفى تاءكيد مى كند كه زبان به طور نامحدود گسترش پذير است و هيچ ماهيت يگانه اى نيست كه در سرتاسر زبان موجود باشد و مقوم ماهيت آن بشود. او زبان را همانند بازى ، داراى گونه هاى متفاوت و كاركردهاى متنوعى دانست كه ماهيت مشتركى ندارند.

علم ، هنر، فلسفه ، دين ، عرفان و... هر يك براى خود زبان ويژه اى دارند و تلاش ما بايد معطوف كاربردهاى زبان باشد نه يافتن معنا. مطابق نظر دوم ويتگنشتاين ، معيار معنادارى اثبات ، ابطال يا تاءييد تجربى ، تنها ملاك براى يكى از انواع بازيهاى زبانى (بازى زبانى علم ) مى باشد، در حالى كه ما با انواع ديگرى از بازيها رو به رو هستيم كه هر يك داراى معيار خاص خود است ، فلذا يك الگوى زبانى را نمى توان تنها الگوى معتبر براى هر نوع بازى زبانى دانست . در اين ديدگاه ، زبانى بى معناست كه كاربرد خاصى در جامعه زبانى نداشته باشد.

عمده ترين بحثى كه ويتگنشتاين در ( بازيهاى زبانى ) مطرح مى كند آن است كه مى گويد براى فهم واژه اى ، دنبال تعريف فرهنگ لغت نگرديد، بلكه بيند چگونه از آن واژه در زمينه (Context) خاصى از گفتار استفاده مى شود.

ما هميشه فكر كرده ايم كه هر لفظ داراى معنايى است كه در جمله كاربرد مى يابد، به اصطلاح وضع معنا متقدم بر استعمال است . ولى او مى گويد الفاظ بيرون از ظرف و زمينه كاربردشان معنا ندارند. اساسا معنا از خود كاربرد در مى آيد، معنا هميشه در اين كاربردهاى خاص پيدا مى شود. زمينه گرايى ، يعنى همين كه هيچ وقت معنايى مستقل از زمينه وجود ندارد. (326)

منشاء پيدايش زبانهاى مختلف ( نحوه هاى گوناگون حيات است ) . زبان در اصطلاح ويتگنشتاين و همفكران وى ، همان مدلولات و مفاهيم الفاظ است ، نه اصوات و الفاظ؛ از اين رو اينها وقتى مى گويند هر نحوه حيات ، زبان مخصوص خود را دارد، يعنى ايده ها و تفكرات و مفاهيم ويژه خودش را در ذهن كسى كه به اين حيات زيست مى كند، ايجاد مى كند و اين تصوراتند كه در نهايت چگونگى تعامل با عالم خارج را براى او ايجاد مى كند. فضاى ذهنى يك فيلسوف با جهان يكى هنرمند متفاوت است ، از اين رو زبان آنها نيز مختلف است ؛ بنابراين ، زبان هر كس نمايانگر دنياى اوست . معيشت دينى بيانش اين است كه اگر كافرى مُلك سليمان داشت باز هم زندگى وى نابسامان است و اگر مومن راستينى چون ايوب با ادبار دنيا هم مواجه شد باز زندگى (درونى )اش بسامان است .

/ 192