تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن - نسخه متنی

نویسنده: محمد باقر سعيدى روشن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واژه ؛ يكى از واحدهاى زبانى است كه از يك يا چند تكواژ ساخته مى شود و در ساختمان واحد بزرگتر يعنى گروه به كار يم رود. واژه مى تواند مفهومى مستقل داشته باشد، مثل ( ميز ) ، يا مفهومى غير مستقل داشته باشد، مثل ( در، كه ) .

تكواژ؛ يكى از واحدهاى زبان است كه از يك يا چند واج ساخته مى شود، تكواژ گاهى معنا و كاربرد مستقل دارد؛ مثل ( ميز ) . در اين صورت ، آن را تكواژ آزاد مى نامند. گاهى نيز كاربرد و معناى مستقل ندارد و در ساختمان واژه هاى ديگرى به كار مى رود كه آن را تكواژ وابسته مى نامند؛ مثل "گار" در واژه پرهيزگار.

واج ؛ كوچكترين واحد صوتى زبان است كه معنا ندارد، اما تفاوت معنايى ايجاد مى كند؛ مثلا اگر در واژه ( سر ) به جاى واج ( س ) ، واج ( پ ) بگذاريم ، مى شود ( پر ) و معناى واژه عوض مى شود. همچنين اگر در واژه گُل به جاى (ُ)، (ِ) بگذاريم ، واژه اى جديد با معناى جديد ساخته مى شود. پس (َ) واج است . جمله مستقل جمله گروه واژه تكواژ واج

ج ) سطح نظام معنايى

انسانها و اهل يك زبان چگونه منظور يكديگر را درك مى كنند، چرا برخى از واژه ها را ( مستعمل ) و برخى را ( مهمل ) مى دانند، بعضى جمله ها را معنادار مى دانند و مى پذيرند و بعضى را بى معنا مى پندارند و رد مى كنند؛ در صورتى كه ممكن است تعدادى از جمله ها را هرگز نشنيده باشند؟ به سخن ديگر، دريافت معنا چگونه انجام مى شود؟

اگر به اين دو جمله بنگريم : ( على نشسته است ) ، ( اين واژه نشسته است ) ؛ جمله دوم غير مستعمل و بى معنا مى نمايد؛ زيرا در نظام معنايى زبان فارسى بين لفظ ( نشستن ) و حالت وضعيت خاص شخص در جهان خارج - كار يا فعلى كه از كسى سرمى زند - پيوندى آشنا وجود دارد. ولى همين كلمه با اندكى تغيير در جمله دوم نيز معنادار مى شود مثل اينكه بگوييم : ( اين واژه ، در اين جمله خوش نشسته است ) .

اين نكته حاكى از آن است كه چون زبان يك دستگاه است ، تعيين ارزش دقيق معنايى عناصر آن ، در ارتباط آنها با ساير عناصر ميسر است ؛ از اين رو، مى توان نتيجه گرفت كه هر واحدى زبانى داراى دو معناى مستقيم و غير مستقيم است ؛ معناى مستقيم يعنى معناى روشن و مشخص آن واحد و معناى غير مستقيم يعنى معناى حاصل از همنشينى هر واحد زبانى با واحد زبانى ديگر. اگر به اين دو جمله توجه كنيم : ( چه ما روشنى ! چه ماه دور و درازى ! ) ، مى بينيم كه واژه هاى روشن و دور و دراز علاوه بر معانى مشخص خود، از طريق رابطه همنشينى ، در تشخيص معناى ( ماه ) نيز كمك مى كنند و در حقيقت ، به كمك آن دو مى فهميم كه منظور از ماه نخست ، ماه آسمانى و منظور از ماه دوم ، يكى از دوازده ماه سال است .

بنابراين ، مى توان نتيجه گرفت كه معمولا كلمات به تنهايى حامل معنا يا پيام نهايى و كاملا روشن نيستند و بايد در جمله بيايند تا معنا را به طور كامل برسانند. بعضى از كلمات نيز به تنهايى اصلا نمى توانند خود را بشناسانند و لازم است در زنجيره سخن قرار گيرند؛ مثلا واژه ( تند ) را نمى توان معنا كرد، مگر با استفاده از: توجه به رابطه هاى ترادف ، تضاد و تضمن ؛ يعنى ارتباط دادن واژه تند با واژه هاى تيز، ملايم ، آرام ، كند، كمرنگ و... يا قرار دادن واژه تند در جمله هايى مانند: ( چه باد تندى مى وزد! ) ، ( بسيار تند مى دويدند ) ، ( بالا رفتن از شيب تند كوه مهارت فوق العاده اى مى خواهد ) .

يافتن معنا در پاره اى موارد نيز آسان نيست ؛ مثلا همه ما معناى واژه هاى ( دست ) ، ( بالا ) و ( بسيار ) ، را مى فهميم اما وقتى با اين واژه ها جمله : ( دست بالاى دست بسيار است ) را مى سازيم ، نمى توان با فهم معناى فردى آنها معناى كل جمله را دريافت كرد. همچنان كه از جمله دشواريها در ارتباط لفظ و معنا امكان تغييرپذيرى معناى يك لفظ است . چه اينكه ممكن است معناى يك واژه در گذر زمان متروك و به فراموشى سپرده شود و يا معنى جديدى بر واژه بار گردد و يا آنكه معناى نخست استمرار يابد؛ از اين رو، بدين نكته نيز بايد در معناشناسى توجه شود.

/ 192