تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در آموزه هاى اسلامى ، اعجاز هرگز به منظور اثبات وجود خدا استفاده نشده ، بلكه ظرف كاربرد معجزات چندين مرتبه پس از پيشفرضهاى اصلى وجود خدا، صفات كمال خدا، ضرورت عقلى نبوت از سوى خداوند به منظور هدايت انسانها مى باشد. و با توجه به تفاوتهاى ماهوى فعل اعجازى انبيا و كيفيت وقوع آنها (بدون آموزش ، رياضت و تدريج ) و ملاحظه هدفهاى صاحبان مدعى نبوت (تعالى معنوى انسانها) و با تامل و در توافق محتواى تعاليم آنها با عقل و فطرت و نيز لحاظ سيره رفتارى مثبت و نوع ابزارهاى آنها در نيل به مقاصد، زمينه اى براى ترديد در رسالت مدعى صاحب اعجاز باقى نمى ماند. از اين رو صدور اعجاز از آنان نشانگر عنايت ويژه الهى براى اتمام حجت و اثبات نبوت آنان است . (461)نكته حائز اهميت در تفاوت معجزه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با معجزات ديگر انبيا و رسولان آن است كه نشانه ها و معجزات ديگر، چون عصاى موسى (عليه السلام ) و احياى مردگان به دست عيسى (عليه السلام ) از سنخ معجزات ملموس و شعاع اثر آنها وابسته به حضور آن پيامبران عظام بوده است . در اين ميان تنها معجزه محمدى صلى الله عليه و آله است كه از سنخ خود وحى ، و در تاريخ حيات بشر پايدار و نشان ماناى حقانيت نبوت حاتم است . اين معجزه كه قرآن مجيد است پيوسته انسانها را به تدبر و تامل خوانده اعلام مى دارد كه اگر در انتساب الهى اين خداى نامه ترديد دارند همه دست در دست هم گذارند و تمام توان خويش را در كار آرند تا همسان آن را برسازند؛ اگر نتوانستند، كه هرگز نمى توانند، پس مطمئن باشند كه اين اثر ساخته فكر بشر نبوده ، بلكه اثر آفريدگار گيتى و نشاءت گرفته از علم بيكران خداوندى است (462) (طور، 33 - 34؛ هود، 13 - 14؛ بقره ، 23 - 24؛ قصص ، 49 - 50).و) تعقل و خردورزى و نشان دادن فهم و تجزيه تحليل و شناخت حقيقت از غير حقيقت دعوت اساسى قرآن از همه انسانهاست : كتاب اءنزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اءولوا الاءلباب . (463) به تعبير علامه طباطبايى (464) تعقل ، تفكر، تدبر و به كار بستن نيروى شعور و خرد در بيش از سيصد آيه ياد آورى قرآن كريم شده است كه انسانها را به عقل ورزى در آيات تكوينى و تشريعى فراخوانده و تاءمل در نشانه هاى انفسى و آفاقى خداوند را سفارش و ستايش كرده است . اصولا اسلام به جاى آنكه مردم را به تعبد محض و پذيرش بدون دليل عقايد دينى بخواند، پيوسته آنان را به خردورزى و تدبر دعوت مى كند. قرآن مرز تمايز انسان از ساير موجودات و منشاء سعادت واقعى او را بهره گيرى از نيروى عقل ، كه در هستى وى به وديعت نهاده شده معرفى نموده و از آن سوى ديگر سقوط و هلاكت انسانها را در اثر سرپيچى از راهنمايى عقل و اهمال اين قوه مى داند: ولقد ذراءنا لجهنم كثيرا من الجن و الاءنس لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اءعين لايبصرون بها ولهم آذان لايسمعون بها اءولئك كالاءنعام بل هم اءصل اءولئك هم الغافلون . (465)مطابق اين رهيافت ، فلسفه بعثت پيامبران بارور كردن گنجينه هاى نهفته در جان آدميان در جهت رقاى وجودى است . و يثيروا لهم دفائن العقول ... (466)از منظر بينش اسلامى ، عقل ، پيام آور و حجت باطنى در وجود انسانهاست ، همچنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حجت بيرونى و عقل ظاهر در ميان آنهاست . در فرازى از روايت معروف امام كاظم (عليه السلام ) به هشام بن حكم چنين آمده است :
يا هشام ! ان الله تبارك و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى كتابة فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه . (467)
سپس فرمود: يا هشام ! ثم بين ان العقل مع العلم و تلك الاءمثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون . (468)قرآن بسيار بر اين نكته تاكيد مى ورزد كه مشكل عموم مردم آن است كه به جاى پيروى از راهبرى عقل ، تمايلات نفسانى و گمان ورزى را پيشواى خود مى سازند: ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الاءنفس . (469)بناى دين بر پايه عقل ورزى و خردمندى استوار است : اساس الدين بنى عل العقل ، و فرضت الفرائض على العقل ، و ربنا يعرف بالعقل ، و يتوسل اليه بالعقل ، و العاقل اقرب الى ربه من جميع المجتهدين بغير عقل و مثقال ذرة من بر العاقل افضل من جهاد الجاهل الف عام ؛ (470) بناى دين بر خردمندى استوار است و آيين دين بر پايه عقل واجى شده است . خداوند با عقل شناخته مى شود و با عقل مى توان نزد او بار يافت ، خردمند از تمام پويندگانى كه بدون تعقل به سوى خدا گام مى سايند، به او نزديك تر است . اندك تلاش نيك خردمند، از هزار سال جهاد جاهل برتر است .قرآن از مخالفان خود مى خواهد اگر براى عقيده خويش برهانى دارند ارائه كنند. قرآن خود به طور مستقيم به استدلال در اصول ، فروع و سنن مربوط به فعل الهى و نظام على - معلولى حاكم بر جهان مى پردازد: ( لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا؛ (471) ) ، ( اننى اءنا الله لا اله الا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلاة لذكرى ) (472) ، ( و اءقم الصلاة ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر... ) (473) و ( ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم . ) (474)