آثار و ماثرى از چند نابغه
در مراتب فكر و حدس به اجمال اشارتى رفت كه بدأ آن غبى و ختم آن غنى بود . اوهام مبتلاى در حباله ماده وجوال خيال
غبى را كه از جنس خودشان است باور دارند ولى غنى مؤيد به روح القدس را افسانه انگارند و
صفير سيمرغان قاف قله معارف را اسطوره پندارند . ما سخنى چند از زبان برخى نوابغ اهدا مى كنيم
باشد
كه سورت جحود اين فريق را بشكند و صورت خمودشان را بشكفد كه جز استيحاش و استبعاد در اينگونه مسائل
از ايشان نه ديده ايم و نه خوانده ايم و نه شنيده ايم : شيخ بزرگوار ابن سينا در دانشنامه علائى ( بخش
سوم
علم طبيعى ) گويد([ : و چون اندر ميان مردمان كس بود كه و را در بيشتر چيزها معلم بايد
و هيچ حدس
نتواند كرد بلكه نيز بود كه از معلم نيز فهم نتواند كرد
شايد كه يكى بود كه بيشتر چيزها را به حدس
بجاى آورد و اندكى حاجت بود ورا به معلم
و شايد كه كسى بود نادر كه چون بخواهد بى معلم اندر يك ساعت
از اوائل علوم به ترتيب حدسى تا آخر برسد از نيك پيوندى وى به عقل فعال
تا او را خود
هيچ انديشه نبايد كردن و چنين پندارد كه از جايى اندر دل وى همى افكنند
بلكه حق خود اين بود و اين كس
بايد كه اصل تعليم مردمى از وى بود و اين عجب نبايد داشتن كه :