خراب گشتن مجلس خانى از گردش دور مدام، و خفتن بخت بيدار خضر خان، به پريشانى اين دولت در واقعه ديدن و تعبير آن خواب پريشان از دل خسرو خستن - انتخاب از مثنویات نسخه متنی
خراب گشتن مجلس خانى از گردش دور مدام، و خفتن بخت بيدار خضر خان، به پريشانى اين دولت در واقعه ديدن و تعبير آن خواب پريشان از دل خسرو خستن
بسى ديدم درين گردنده دولاب اگر خورشيد اين ساعت بلند است مكن تكيه به صد رو مسند و تخت ز تاراج سپهر دون بينديش علمهاى جهان بر ژس هم هست كنون از سينه بيرون ريزم اين جوش كه چون شه را به شخص ناز پرورد تغير يافت ره اندر مزاجش به تب لرزه شده خور زان تب نرم چنانش در جگر ره يافت آزار خضر خان كو نهالى بود زان باغ به رسم نذر گفت ار به شود شاه ز نذرش لختى از شه رفت سستى روان گشت آن مهين سر بلندان چو او پاى بلورين سود بر خاك ملوك از باد بر خاك اوفتادند همه گلها به پاى سرو خفتند به غلطيدند پيش راهوارش روان شد سوى هتناپور پويانكه چون عزم زيارت كرد چون تير كه چون عزم زيارت كرد چون تير
نديدم هيچ دورش بر يكى آب زمان ديگر از پستى نژند است خس است اين جمله چون بادى وزو سخت كه صد شه را كند يك لحظه درويش كه بر ملكى گدائى را دهد دست كه روشن شد هم از ديده هم از گوش رسيد از تند باد آسمان گرد نشستند اهل دانش در علاجش كه آن خورشيد را اندام شد گرم كز آزارش جگر گوشه شد افگار چو لاله داشت زان غم بر جگر داغ پياده در زيارتها كنم راه پديد آمد نشان تندرستى پياده سوى هتنا پور خندان ستاره خواست زير افتد ز افلاك به همراهى در آن ره رو نهادند طريق مصلحت راباز گفتند كه تا كردند بر مركب سوارش به صد خواهش حيات شاه جوياننشد بهر زيارت جانب پير نشد بهر زيارت جانب پير