صفت معراج صاحبدلي، كه از دو نون قاب قوسين، يك دائره ميم محبت بنگاشت - انتخاب از مثنویات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انتخاب از مثنویات - نسخه متنی

امیرخسرو دهلوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفت معراج صاحبدلي، كه از دو نون قاب قوسين، يك دائره ميم محبت بنگاشت





  • شبى همچون سواد چشم پاكان
    ز نور او كينه پرتوى بدر
    فلك مه را بسى دندانه كرده
    مهش در چشم نيكان ريخته تاب
    چو زينسان زيورى بستند شب را
    نويدش داد كاى سلطان عشاق
    براقى پيشكش كردش فلك گام
    دو گامى زين جهان تا آن جهانش
    سيه چتر از شب معراج بازش
    نخست اسپش به سير فكرت آسا
    سبك، گنبد به گنبد شد روانه
    گذشت از هفت سياره به يك دم
    ره از صف ملائك گشته صف صف
    بسدره ماند هم پرواز والا
    رسيد آنجا كه نتوان گفت جائى
    در آمد خازنى از وحدت آباد
    جهت چون پرده برد از پيش ديدار
    چو هستى نيست گشت از هست بى نيست
    لقائى ديد كانجا ديده شد گم در آن حضرت چو خواهش را محل ديد
    در آن حضرت چو خواهش را محل ديد



  • نهفته رو، ز چشم خوابناكان
    ز قدر او نمودارى شب قدر
    وزان گيسوى شب را شانه كرده
    فگنده چشم بد را پرده ى خواب
    به احمد جبرئيل آمد طلب را
    به عزم عرش والا، قم على الساق
    كه وهم از وى به حجت تگ كند وام
    دو جولان از مكان تا لا مكانش
    ز سبحان الذى اسري طرازش
    شد از بيت الحرم در بيت اقصا
    ز بيتى تا به بيتي، خانه خانه
    ز دوشش برج بلكه از شش جهت هم
    هم از رف برگذشت و هم ز رفرف
    وز آنجا رفت بالا مرغ بالا
    هوائى در گرفتش بى هوائى
    جهت را شش خزينه داد بر باد
    جمالى بى جهات آمد پديدار
    عيان شد هستى اى كوهست معنيست
    نه ديده بل همه هستى مردم همه مشكل به كار خويش حل ديد
    همه مشكل به كار خويش حل ديد


/ 179