3- سخن گفتن زمين و كندن صخره
اسماء بنت عميس گويد: فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: يكي از شبها كه علي ـ عليه السلام ـ بر من وارد شد مرا به هراس انداخت. عرض كردم: چگونه تو را به هراس انداخت اي سرور زنان عالمين. فرمود: شنيدم كه زمين با او حرف ميزد و او نيز با زمين سخن ميگفت.[1]كندن صخره بزرگ از زمين
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ با اصحاب خود به صفين ميرفت كه در بيابان با مشكل بي آبي مواجه گرديدند و تلاش آنها سودي نبخشيد تا اينكه امام ـ عليه السلام ـ جايي را معين كرد و فرمود: اينجا را حفر كنيد تا به آب دست يابيد. آنها زمين را كندند تا به سنگي بزرگ رسيدند و متوقف شدند. به خدمت حضرت رسيدند و گفتند اينجا صخرهاي است كه كلنگ در آن اثر نميكند.امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود: اين صخره بزرگ بر روي آب قرار گرفته است و اگر برداشته شود به آب خواهيد رسيد. همه تلاش كردند تا آن را بردارند اما تلاش جمعي آنها مؤثر قرار نگرفت. وقتي امام ـ عليه السلام ـ ديد برداشت اين سنگ عظيم از توان آنها خارج است بسراغ سنگ آمد و انگشتان خود را زير آن برد و آن را حركت داد و آن را از جا كند و به فاصله چند متر بدور افكند. آنگاه اصحاب او آب زلالي را مشاهده كردند و از آن نوشيدند. اين گواراترين، خنكترين و زلالترين آبي بود كه در سفر خود به آن دست يافته بودند. امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود: بخوريد و ذخيره كنيد. سپس بسراغ صخره رفت و سنگ را به همان صورت اول بر جاي خود گذارد و اثر چاه را ناپديد كرد.[2][1] . بحارالانوار، ج 41، ص 271.[2] . ارشاد شيخ مقيد، بحارالانوار، ج 41، ص 261.