2- اشرفي استنثائي - گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- اشرفي استنثائي

غفار مي‌گويد: مردي به نام«طيس» از من طلبي داشت كه در مطالبه خود پافشاري و اصرار مي‌كرد و مردم هم جانب او را گرفته بودند.
وقتي با اين وضعيت روبرو شدم به مسجد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ رفتم و نماز صبح را بجا آوردم و از آنجا راهي خانه امام رضا ـ عليه السلام ـ شدم. وقتي نزديك منزل او رسيدم آن حضرت را ديدم كه بر مركب سوار است. به من رسيد و توقف كرد و به من نگاه كرد. بر او سلام كردم و گفتم: خداوند مرا فداي تو گرداند غلام شما «طيس» از من طلبي دارد و به خدا سوگند كه مرا رسوا كرده است. با خود گفتم با اين شكوه من به او مي‌فرمايد: كه از اصرار و پافشاري بر طلب خود دست بردارد و البته چيزي از طلب او و مقدار آن ذكر نكردم.

حضرت فرمود: بنشين تا برگردم. آن روز را در منزل حضرت بودم. ماه مبارك رمضان بود و روزه‌دار بودم. نماز مغرب را خواندم و از تاخير امام دلگير شدم و مي‌خواستم برگردم كه با جمعي كه اطراف او بودند نمايان شد. به نيازمندان كمك مي‌كرد تا وارد خانه شد و مرا خواست من هم به محضر او رسيدم و هر دو نشستيم. من شروع كردم از ابن مسيب كه امير مدينه بود و بسياري از اوقات درباره او با هم صحبت مي‌كرديم. سخناني را به ميان آوردم. وقتي فارغ شديم امام ـ عليه السلام ـ فرمود: گمان نكنم افطار كرده باشي؟

عرض كردم: افطار نكرده‌ام.

حضرت غذائي براي من طلب كرد و نزدم گذارد و به غلامش فرمود: تا با من هم غذا شود.

وقتي از خوردن فارغ شديم فرمود: تشك را بالا بزن و هر چه زير آن هست بردار.

تشك را بالا زدم و زير آن اشرفي‌هايي بود كه همه را برداشتيم.

امام ـ عليه السلام ـ فرمود: چهار تن ازغلامانش مرا تا منزل همراهي كنند.

عرض كردم: فدايت شوم ماموران ابن مسيب در شهر گردش مي‌كنند و دوست ندارم كه آنها مرا با غلامان شما ببينند.

امام ـ عليه السلام ـ فرمود:

درست است. خداوند تو را به رشد و هدايت رهنمون سازد و به آنها دستور داد هر وقت به آنان بگويم باز گرديد باز گردند.

وقتي به منزل رسيدم و دلم آرام گرفت آنها را برگرداندم و به خانه رفتم و در كنار چراغ به اشرافيها نگريستم ديدم 48 اشرفي است در حالي كه طلب آن مرد 28 اشرفي بود. اما در بين آنها زيبايي يك اشرفي نظر مرا به خود جلب كرد. آن را برداشتم و به نور چراغ نزديك كردم ديدم با خط خوانا بر آن نوشته شده است 28 اشرفي طلب آن مرد است و بقيه آن براي خودت باشد. به خدا سوگند نگفته بودم چه اندازه از من طلبكار است. الحمدالله رب العالمين كه ولي خود را عزت بخشيد.[1]


[1] . اصول كافي،‌باب مولد ابي الحسن الرضا ـ عليه السلام ـ .



/ 112