8- حركت شديد ايوان - گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

8- حركت شديد ايوان

معتصم گروهي از وزراي خود را احضار كرد و گفت: شما درباره‌ي محمد بن علي شهادت دروغ بدهيد و بگوييد كه او مي‌خواهد بر عليه ما قيام كند. آنها پذيرفتند و معتصم امام ـ عليه السّلام ـ را احضار كرد و گفت: تو اراده قيام بر عليه من كرده‌اي.

امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: من كمترين حركتي در اين باره نكرده‌ام.

معتصم: فلاني و فلاني شهادت مي‌دهند كه تو به چنين كاري اقدام كرده‌اي و آنان را حاضر كرد. آنها شهادت دادند و گفتند: اين نامه‌هاي تو است كه در اين باره نوشته‌اي و ما آنها را از غلامان تو به دست آورده‌ايم.

راوي گويد: حضرت در صحن ايوان نشسته بود. سر به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا اگر اينها دروغ مي‌؛ويند آنها را عذاب كن. ناگهان ديديم ايوان به شدت به حركت درآمد و هر كس از جاي خود بلند مي‌شد بر زمين مي‌افتاد. معتصم گفت: يابن رسول الله! من از آنچه گفتم توبه كردم. دعا كن خداواند اين ايوان را آرام كند.

امام ـ عليه السّلام ـ گفت: خداوندا اين ايوان را آرام فرما، همانا تو مي‌داني كه اين گروه دشمنان تو و دشمنان من هستند. آنگاه ايوان آرام گرفت.

1- لشكر حيرت آور امام هادي ـ عليه السّلام ـ

روزي متوكل براي ترساندن و ترك مبارزه‌ي امام هادي ـ عليه السّلام ـ دست به يك مانور بزرگ نظامي زد. دستور داد هزار سواره از لشكريان تُرك ارتش خود را كه در سامرا بودند هر كدام توبره‌ي علف خوري اسب خود را از خاك پر كرده و در جاي وسيعي بريزند. آنها اطاعت كردند و در نتيجه تل بزرگي چون كوهي عظيم در بيابان به وجود آمد كه آن را «تل فحالي» (تل توبره‌ها) ناميدند. آنگاه متوكل بر فراز آن رفت و از امام هادي ـ عليه السّلام ـ دعوت كرد تا او حاضر شود و بر روي تل قرار گيرد.

وقتي حضرت بر بالاي آن قرار گرفت متوكل به او گفت: تو را دعوت كردم تا لشكريانم را نظاره كني، و به آنها دستور داده بود لباس جنگي بر تن و اسلحه بر دوش در پائين تل رژه بروند و آنها هم به بهترين وضع نظامي و هيبتي بزرگ خود را در برابر متوكل و ديدگان امام ـ عليه السّلام ـ آشكار نمودند و هدف او اين بود كه هر كسي را كه مي‌خواهد بر عليه او مبارزه

كند بترساند و البته ترس او بيشتر از امام هادي ـ عليه السلام ـ بود كه كسي را بر عليه او بشوراند.

امام ـ عليه السلام ـ كه لشكر او را مشاهده كرد و به هدف او آگاه بود به متوكل فرمود: من هم لشكرم را به تو نشان بدهم؟

متوكل: آري.

امام ـ عليه السلام ـ خداي سبحان را خواند و دعا كرد ناگاه متوكل زمين و آسمان را پر از فرشته‌هاي مسلح ديد و همان دم غش كرد. وقتي به هوش آمد امام ـ عليه السلام ـ فرمود: ما نمي‌خواهيم در امر دنيا با تو مناقشه‌اي داشته باشيم و به امر آخرت اشتغال داريم بنابراين گماني بخود راه نده.[1]


[1] . بحارالانوار، ج 50، ص 155.


/ 112