2- دو خبر غيبي
سالي امام حسن ـ عليه السلام ـ پياده به مكه ميرفت و پاهاي او ورم كرد. يكي از غلامهاي آن حضرت عرض كرد: اگر سوار مركب شوي اين ورمها بهبود مييابد. حضرت نپذيرفت و فرمود: وقتي در اين منزل بين راه فرود آمديم مرد سياه پوستي نزد تو ميآيد كه پمادي بهمراه دارد. آن را خريداري كن.غلام عرض كرد: پدر و مادرم فدايت منزلي در پيش رو نداريم كه وارد آن شويم و كسي آنجا باشد و اين دارو را بفروشد. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: جلوتر ميرويم و او را خواهي ديد. وقتي دو كيلومتر راه رفتند آن مرد سياه پوست پيدا شد. امام ـ عليه السلام ـ به غلامش فرمود: نزد اين مرد برو و اين پماد را از او خريداري كن و بهاي آن را بپرداز. وقتي معامله به پايان رسيد مرد سياه پوست گفت: اي غلام اين پماد را براي چه كسي ميخواهي؟ براي حسن بن علي ـ عليه السلام ـ .گفت مرا هم نزد او ببر. هر دو به راه افتادند تا به خدمت امام ـ عليه السلام ـ رسيدند. آنگاه عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد من نميدانستم كه شما به اين پماد احتياج داريد. اجازه بفرمائيد بهاي آن را نگيرم زيرا من از دوستداران شما هستم و شما دعا كنيد كه خداوند پسري سالم كه شما اهل بيت را دوست داشته باشد به من عطا فرمايد. زيرا من در حالي از نزد همسرم آمدم كه درد زايمان داشت. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: به خانه برو كه خداوند پسري سالم به تو عطا فرمود كه از شيعيان ماست.[1][1] . اصول كافي، باب مولد الحسن بن علي ـ عليهم السلام ـ .