5- بارش باران
وقتي قبايل عرب بر آزردن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ همدست شدند. آن حضرت فرمود: خداوندا عذاب خود را بر آنها شدت بخش و قحطي را همانند زمان يوسف بر آنها فرو فرست. با نفرين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هفت سال باران نباريد و در مدينه قحطي به بار آمد. عربي بيابان نشين به خدمت آن حضرت رسيد و به نمايندگي از اعراب درخواست كمك كرد و گفت: درختهاي ما خشكيد، گياهان ما از بين رفت، شيري در پستان حيوانات و سينه زنان ما نمانده است و چهارپايان ما به هلاكت رسيدند.حضرت بر منبر آمد و حمد و ثناي خدا گفت و دعاي باران خواند. در بين دعاي او باران باريدن گرفت و يك هفته باران بر زمين فرو ريخت به گونهاي كه اهل مدينه به ستوه آمدند و گفتند: يا رسولالله ميترسيم غرق شويم و خانههاي ما خراب شود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ سر به آسمان بلند كرد و گفت: «اللهم حو الينا و لا علينا» (خداوندا باران را بر اطراف فرو ريز و بر ما نباران) و به هر سو كه اشاره ميفرمود: ابر گشوده ميشد تا كه ابرها از مدينه بر طرف گرديدند و بر اطراف آن حلقه زدند و در حوالي همانند سيل باران ميباريد و قطرهاي در مدينه نميباريد. يك ماه سيلاب در رودخانهها جاري بود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: «الله اكبر» اگر ابوطالب زنده بود ديدهاش روشن ميشد.[1][1] . بحارالانوار، ج 17، ص 354.