5- خبر از پايان عمر يحيي
عبدالله بن يحيي گويد: اعمال حج را به پايان رساندم و به محضر امام كاظم ـ عليه السلام ـ رسيدم. حضرت فرمود: در اين سال به انجام كارهاي خير پرداز كه اجل تو نزديك شده است. با شنيدن اين خبر شروع به گريه كردم.امام ـ عليه السلام ـ فرمود: چه چيز تو را به گريه انداخت؟عرض كردم: فدايت شوم خبر از مرگ من دادي؟فرمود: بر تو بشارت باد زيرا تو از شيعيان ما هستي و در خير و نيكي خواهي بود. طولي نكشيد كه عبدالله در گذشت.6- جواب قبل از سؤال
علي بن يقطين به دو نفر از جمله اسماعيل بن سلام ماموريت داد كه دو مركب خريداري كنند و اموال و نامههايي را به آنها داد و گفت: اين اموال و نامهها را مخفيانه به امام كاظم ـ عليه السلام ـ برسانيد.اسماعيل گويد: ما به كوفه رفتيم و دو مركب خريداري كرديم و براه افتاديم تا به«بطن الرمله»، كه محلي بين بصره و مدينه است، رسيديم. در آنجا به وضع خود رسيدگي كرديم و نشستيم و مشغول غذا خوردن شديم كه سوارهاي همراه خادمي از راه رسيد. وقتي نزديك ما شد ديديم امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ است. در برابر او ايستاديم و سلام كرديم و اموال و نامهها را به او تقديم نموديم. آنگاه حضرت نامههايي را بيرون آورد و به ما داد و فرمود: اينها جواب نامههاي شماست![1][1] . رجال كشي، ص 273، بحار، ج 48، ص 35.