1- تعليم زبان عربي و معجزه نور
ابي اسماعيل سندي گويد: شنيدم كه خداوند حجتي در بين مردم عرب دارد. بدنبال او از سند بيرون آمدم و بسوي علي بن موسيالرضا ـ عليه السلام ـ براه افتادم تا اينكه بر او وارد شدم. در حالي كه از زبان عربي كلمهاي نميدانستم. با زبان سندي به او سلام كردم و امام ـ عليه السلام ـ جواب مرا با زبان سندي داد. شروع كردم با همين زبان با او سخن بگويم و او هم جواب مرا با همان زبان ميداد.عرض كردم: من در سند شنيدم كه خداوند در بين مردم عرب حجتي دارد و بدنبال او حركت كردم.امام ـ عليه السلام ـ با زبان سندي، كه از بلاد اندلس است، فرمود: بله من همان حجت خدا هستم. آنگاه فرمود: آنچه ميخواهي سؤال كن و من هم آنچه ميخواستم سؤال كردم. وقتي خواستم از خدمت او مرخص شوم عرض كردم؛ من به زبان عربي كمترين آگاهي ندارم از خداوند بخواه علم به آن را به من الهام كند تا با مردم عرب بتوانم صحبت كنم. حضرت دست خود را بر لبهاي من كشيد و از آن به بعد به زبان عربي صحبت كردم.[1]معجزه نور
راوي گويد: شبي به محضر امام رضا ـ عليه السلام ـ رسيدم. تاريكي شب همه جا را فرا گرفته بود و امام رضا ـ عليه السلام ـ در يكي از اتاقهاي داخلي منزل بود. حضرت دست خود را بلند كرد و با حركت دست او آنچنان خانه روشن گرديد كه گويا ده چراغ در آن روشن شده باشد. در اين هنگام مردي اجازه ورود خواست. امام دست خود را پائين آورد و به او اجازه ورود داد.[2][1] . بحارالانوار، ج 49، ص 50.[2] . اصول كافي، باب مولد ابي الحسن الرضا ـ عليه السلام ـ .